
آلیا آلبورا به همراه جسد همسر مرحومش و پسر پنج سالهاش از کانادا به سرزمین آلبورا در ماردین میآید تا وصیت او را اجرا کند. با این حال، این ورود، نه بازگشتی دارد و نه خروجی از آلبورا. با اینکه جیهان آلبورا، رئیس قبیله آلبورا، نسبت به مبارزات آلیا بیتفاوت نیست، اما به او اجازه نمیدهد فرزندش را بردارد و برود. آلیا آلبورا در مواجهه با تاریکی گذشته، اسرار پنهان و حقیقت منطقه، خود را در جدالی بزرگ با خانواده شوهرش مییابد.


قتل وحشیانه حمدی آتیل بای در جنگل از مسیر دادستان جوان لیلا که می خواهد گذشته درهم و برهم خود را پشت سر بگذارد و اکنون نظم جدید خود را برقرار کند و کنان، روزنامه نگار جاه طلبی که زندگی منظم و معروفی دارد، عبور می کند. با این حال، این قتل نه تنها از نابودی عشق آنها، بلکه حقیقتی که آنها در مورد زندگی خود می دانند نیز خبر می دهد.

فیروزه یک سیندرلای معاصر است. او یک زن جوان باهوش و مصمم است که هم درس می خواند و هم کار می کند. او پس از یک کودکی سخت، زندگی آرامی را با برادرانش و محسن بابا که آنها را به فرزندی پذیرفتند، سپری می کند. تا اینکه با کاگان آشنا شد. یک داستان عاشقانه ساده لوحانه. او شروع به دور شدن از دنیای سرپناه خود که توسط مردان خانواده اش که او را دوست داشتند و به او اهمیت می دادند، احاطه شده بود، به سمت جهان تاریک کاگان می رود.


کنترل یکی از پردرد سر ترین محله های استانبول یعنی چوکور(گودال) در دست خانواده ی کوچوآ هست. مهم ترین قانون این خانواده اینکه اجازه به پخش م مصرف مواد مخدر نمیدن.ولی گروهی هست که روی این محله چشم دارن و میخوان این قانون (منع مخدر) رو بشکنن.که باعث میشه این نظم حاکم در محله بهم بخوره…