
زو نام دختر بچه ای است که به دلاوری و سلحشوری علاقه زیادی دارد. او در سرزمینی پر از اژدها و موجودات ترسناک عجیب و غریب همراه با عمو و خدمتکارشان زندگی می کند. داستان به این گونه آغاز می شود که زو برای کمک به عموی خود به بیرون از قصر می رود تا شاید بتواند راهی برای مقابله با اژدها پیدا کند اما در جنگلی مخوف گرفتار دو موجود ترسناک می شود. در اینجاست که لیان چو مرد غول پیکر و دوست داشتنی داستان به نجات او می آید ؛ زو، لیان چو و دوستانش را برای آشنایی با عموی خود به قصر می برد و...

لائورا وسایل خود را جمع کرده تا به خانه معشوق خود نقل مکان کند. او سوار خودرو خود می شود تا شام را با دوستان خود صرف کند اما گرفتار ترافیکی سنگین می شود. او کاملا اعتصابی را که شهر را به آشوب کشیده فراموش کرده بود. اما او احساس خوبی در خودروی خود دارد، تنها جائی که می تواند با خود تنها باشد و...

در يکي از محله هاي فقير نشين حومه ي پاريس، يک مجتمع مسکوني به محاصره ي پليس درمي آيد. سه جوان ساکن در مجتمع، «سعيد» (تاقمائويي)، عرب مهاجر؛ «ون» (کاسل)، يهودي کله شق؛ و «اوبر» (کونده)، افريقايي بوکسور، که به خاطر بي کاري به شغل هاي پست و سرقت و خريد و فروش مواد مخدر روي آورده اند، با پليس درگير مي شوند...