
مارتینز بزودی به سفر می رود ولی این بار بدون سگ خانگی اش آزی، مکانی که او قصد مسافرت به آنجا را دارد، برای سگ ها قدغن شده است. اما آزی هم با زیرکی تمام به آنجا می رود وی طی اتفاقاتی به زندان سگ ها فرستاده میشود، جایی که او قصد دارد تا دوستانش جدیدش من جمله چستر، نقشه فرار را طراحی و اجرا کند...

دهه ي ۱۹۶۰، دوران حکومت فرانکو. «انريکه» و «ايگناسيو» دو دوست نوجوان در يک مدرسه ي کاتوليگ عشق، سينما و ترس را کشف مي کنند. در بزرگي «ايگناسيو» که داستاني نيمه خود سرگذشت نامه اي در مورد ماجراهاي دوره ي نوجواني خود و «انريکه» نوشته به سراغ او مي آيد. «انريکه» حالا فيلم ساز است و مي تواند اين قصه را به فيلم برگرداند...

«آلیسیا» (واتلینگ) و «لیدیا» (فلورس) به حالت اغما فرو رفته اند؛ یکی بر اثر حادثه ی رانندگی و دیگری در جریان مسابقه ی گاوبازی. در حالی که «بنیگنو» (کامارا) دل باخته ی «آلیسیا» ست و «مارکو»(گراندینتی)دل باخته ی «لیدیا». خیلی زود «بنیگنو»و «مارکو» با هم دوست می شوند و پی می برند که در واقع، عشق و علاقه شان به زنانی که نمی توانند پاسخ گوی عشق شان باشند، آن دو را به هم نزدیک کرده است.