
دكتر روانشناس جوانى به نام « ادواردز » ( پك ) ، رئيس تازهى يك آسايشگاه بيماران روانى ، جانشين « دكتر مرچيسن » ( كارول ) ، مىشود . « دكتر كنستانس پيترسن » ( برگمن ) كه دل به « دكتر ادواردز » باخته به رفتارهاى عجيب و غير عادى او مشكوك مىشود ، و خيلى زود پى مىبرد كه او « دكتر ادواردز » واقعى نيست...

لندن ، سالهاى جنگ جهانى دوم. « سرهنگ روى كرانين » ( تيلر ) روى پل واترلو و در حالى كه اعزامش به جبهه مدتى به تعويق افتاده است ، خاطرات گذشته را به ياد می آورد. زمان جنگ جهانى اول و روى همين پل ، هنگامى كه « كرانين » با « مايرا لستر » ( لى ) عضو يك گروه بالهى سيار آشنا میشود و هر دو خيلى زود به يكديگر دل می بندند.

« هيت كليف » ( اوليوير ) در خانهى خانوادهى « لينتن » بزرگ مىشود و به دختر « لينتنها » ، « كاترين » ( اوبرون ) ، محبتى عميق پيدا مىكند. پس از فوت پدر خانواده ، ادارهى امور به دست برادر بى كفايت « كاترين » مىافتد. خيلى زود « هيت كليف » كه نسبت به علاقهى « كاترين » به خود دچار ترديد شده خانه را ترك مىكند...

وقتی یک شوخی ساده بر روی عرشه کشتی به خوبی پیش نمی رود، "هاروی چین" به داخل آب افتاده و در آستانه غرق شدن قرار می گیرد. خوشبختانه او توسط یک قایق ماهیگری از آب بیرون آورده می شود. او تلاش می کند به آنها پیشنهاد جایزه برای بازگرداندنش بکند اما هیچ یک از آنها حرفش را باور نمی کنند و...