
یکی از بزرگترین و عمیق ترین سوالات انسان ها اینه که آیا انسان میتونه سرنویشتشو تغییر بده؟ مهدی و زینب که زمان بچگی ضربه های زیادی خوردن و با سختی های زیادی زندگیشونو سپری کردن و با وجود گذشت سالیان دراز هنوز هم زخم های کودکیشون التیام پیدا نکرده. … زینب دانشجوی رشته حقوق است که بین دو زندگی متفاوت گیر کرده. سالهاست که تلاش می کنه تعادل بین دو طرف حفظ شود ، زینب همیشه دنبال این سواله که او واقعاً کیه و از چه خانواده ایه. این تنها سؤالی است که زینب نمی تونه پاسخی براش پیدا کنه. مهدی مردی شجاع ، ایثارگر و در عین حال تنهاست که اول از همه مسئولیت خانوادش و بعد از اون مردم محله خود را به عهده می گیره. این مهربانی اون باعث میشه محبت همه به او جلب بشه. مهدی سعی میکنه با گرفتن انتقام پدرش خلاء درونش رو پر کنه.


جم و ریحان قرار بود صاحب بچه ها ی سه قلو بشن و درست روز تولد جم این بچه ها بدنیا اومدن ولی یکیشون موقع تولد میمیره. درست همون روز یه بچه تازه متولد شده رو که در حیاط مسجد ترک شده بود به بیمارستان میارن و جم تصمیم میگیره اونو به جای بچشون که مرده بود بزرگ کنه. الان اون بچه ها بزرگ شدن و هرکدوم زندگی خودشون رو دارن ولی سریال مدام بین گذشته و زمان حال در گردشه…