

رایلان گیونز که ۱۵ سال پیش از کنتاکی خارج شده بود، اکنون در میامی زندگی میکند و زندگی او را به عنوان مارشال ایالات متحده و پدر نیمه وقت یک دختر ۱۵ ساله متعادل میکند. موهایش خاکستریتر، کلاهش کثیفتر، و جادهی مقابلش ناگهان بسیار کوتاهتر از جادهی پشت سرش میشود. یک برخورد تصادفی در بزرگراه متروک فلوریدا او را به دیترویت می فرستد. در آنجا او با...

در مورد گروهی از افراد می باشد که می خواهند مسیر ۳۰۰۰ مایلی شانگهای تا چشم انداز های پوشیده از برف هیمالیا را پیاده روی کنند اما در میانه ی راه، با یکی یتی (مرد برفی) جوان به نام اورست برخورد می کنند. در ادامه، آنها تصمیم می گیرند تا این موجود جادویی را به آغوش خانواده اش که در اورست زندگی می کنند، بازگردانند...


داستان سریال با برخورد شی اسرار آمیزی به بیابانی در ایالت نیومکزیکو و انفجاری مهیب که منجر به مرگ موقت دانشمندی به نام Vera Buckley که در منطقه در حال انجام تحقیقات علمی است، آغاز می شود. او پس از بازگشت عجیب و معجزه آسایش از مرگ، در تلاش برای یافتن حقیقت به همراه همکارش به محل انفجار رفته تا به علت ماجرا پی ببرد. اما عده ای تلاش می کنند تا مانع او برای دست یافتن به حقیقت شوند. در نهایت او با شخص مرموزی به نام The Man آشنا می شود که مدعی شده در ازای انجام ماموریتی عجیب، می تواند فرزندش را که دزدیده شده است را به او بازگرداند. با این حال این همه ماجرا نیست و آشنایی او با چهار نفر دیگر که آنها نیز تحت تاثیر انفجار دچار مرگ موقت گشته و مجددا زنده گشته اند حقایق بیشتری را برای Vera آشکار می کند. ظاهرا دنیا در مسیری آخرالزمانی قرار گرفته و این پنج نفر تنها شانس زمین برای نجات ساکنان سیاره از آینده ای تیره و تار می باشند.