
پس از شکست فاجعه بار در جام جهانی ۲۰۱۸، تیم ژاپن در تلاش است تا دوباره جمع شود. اما چه چیزی کم است؟ یک مهاجم آس کامل، که می تواند آنها را به پیروزی هدایت کند. اتحادیه فوتبال ژاپن به دنبال خلق مهاجمی است که تشنه گل و تشنه پیروزی است و می تواند ابزار تعیین کننده ای برای برگرداندن بازی شکست خورده باشد... و برای انجام این کار، آنها ۳۰۰ نفر از بهترین های ژاپن را جمع آوری کرده اند. و درخشان ترین بازیکنان جوانان چه کسی برای رهبری تیم ظاهر خواهد شد... و آیا آنها قادر خواهند بود هرکسی را که در راه آنها قرار میگیرد، از بین ببرند و از خود بیزاری کنند؟


در دنیایی که اکنون زنان بر دولت تسلط دارند، ایجاد و استفاده از سلاح به شدت ممنوع است. با این حال، به هیچ وجه درگیری به پایان نرسیده است. جنگ به جای اسلحه از طریق کلمات صورت می گیرد. با قدرت "میکروفون هیپنوتیزم"، اشعار می تواند حریف خود را به طرق مختلف تحت تاثیر قرار دهد و باعث آسیب واقعی شود. بنابراین، کسانی که در بخشهای خارج از بخش مخصوص زنان چوئو هستند، از آن برای نبردهای رپ شدید به عنوان سلاح خود در درگیری دائمی برای قلمرو استفاده میکنند.


میوکی شیروگانه که به خاطر این که بالاترین نمرات کشور رو داشته یه نابغه به حساب میاد، رئیس شورای دانش آموزی آکادمی شوچین میشه و در کنار معاون زیبا و ثروتمند، کاگویا شینومیا کار میکنه. دانش آموزای اطرافشون بهشون میگن که در کنار همدیگه به یه زوج رومانتیک خیلی خوب تبدیل میشن. با این حال، حقیقت اینه که بعد از این که مدت زیادی رو با هم گذروندن، واقعا به هم احساساتی پیدا کردن: ولی هیچکدومشون حاضر نمیشه اعتراف کنه. ولی چون پای غرورشون وسطه جفتشون هدفشون اینه که از زبون همدیگه احساساتشون رو بیرون بکشن. حالا مبارزه عاشقانه ـشون شروع میشه!


کاپیتان سوباسا داستان یک دانش اموز دوره ابتداییه که تمام افکار و ارزوهاش نشعت گرفته از عشق اون به فوتباله. سوباسا اوزارای ۱۱ ساله فوتبال بازی کردن رو از بچگی شروع کرده و درحالی که برای اکثر دانش اموزای همسن خودش فوتبال فقط یه ورزش تفریحیه، برای اون به دغدغه فکریه بزرگی تبدیل شده. سوباسا برای دنبال کردن ارزوهاش همراه مادرش به شهر نانکاتسو که به دلیل تیم های موفق مدارسش معروفه، نقل مکان می کنن. ولی اگرچه سوباسا توی تیم سابقش بهترین بود ولی در نانکاتسو رقبای زیادی وجود داره که باعث میشه سوباسا تمام توانایی ها و استعدادشو لازم داشته باشه تا بتونه خودشه از بقیه جدا کنه.


آنها در رویایی به سر میبرند! رویای روزی که در آسمان بزرگ پر میگشایند. در آیندهای دور وقتیکه خشکیها ازبین رفتهاند، آدمی در شهر متحرکی به نام "پِلَنتِیشن" سکنا گزیده و خلبان(پایلوت)هایی در قسمتی از آن به نام "میستیلتین" یا "قفس پرنده" بوجود آوردهاند. بچههایی که در این قفس گیر افتادهاند، هیچگاه رنگ آسمان نمیبینند و مجبور هستند برای ارتقای خود مبارزاتی بوسیلهی رباتهایی جنگی به نام FranXX با موجوداتی عجیب به نام "کیوریو" (دایناسور) انجام دهند. این مبارزهها ضامن حیات این بچهها خواهد بود. پسرک قصهی ما "هیرو" که با لقب "کد۰۱۶" شناخته میشود دارای مشکلاتی هست که موجب نادیده گرفته شدن او میشود، به همین خاطر وجودش غیرضروری شمرده میشود. چرا که عدم توانایی در راندن "فرانکس" مساوی با از دست دادن موجودیت است. اما دست روزگار دخترکی مرموز به نام "زیرو تو" (۰۲) را که دو شاخ بر سر دارد را در سر راه او قرار میدهد.


پس از تصادفی عجیب و غریب، “ماچیزوکی تویای” ۱۵ ساله مرگ را به چشم می بیند و خود را رودرو با خدا می یابد. خدا با گفتن اینکه مرگ تویا اشتباهی احمقانه بوده است به تویا می گوید که می تواند او را به دنیایی خیالی و فانتزی بفرستد و برای جبران اشتباه پیش آمده به او اجازه می دهد که گوشی همراه/اسمارت فون خود را به آن دنیا ببرد. و اینگونه ماجراجوییِ تویا در دنیایی فانتزی شروع می شود.