

داستان سریال درباره "برنارد" هست که یک مغازه ی کتاب فروشی دارد .. ولی اصلا علاقه ای به فروش کتابهاش ندارد .. "مانی" که یه ادم عصبی و استرسی هست به مغازه ی "برنارد" میاد و کتاب آرامش و خونسری رو از اون میخره و بر حسب اتفاق کتاب توی لیوان چاییش میوفته و اونو قورت میده .. وقتی پزشکها میخوان اونو جراحی کنن متوجه میشن که کتاب جذب بدن اون شده و دیگه قابل جدا کردن نیست .. و همین باعث میشه که "مانی" به یک شخصیت آروم و ریلکس تبدیل بشه ...

«مارک رنتن» (گره گور)، جوان زبر و زرنگ و باهوش و با مزه گاه کاملا بي خيال، «قهرمان» زمانه ي ماست. ماجراهاي «مارک» و دوستانش، جماعتي با مزه، دروغ گو، رواني، دزد و معتاد که به گونه اي ناگزير، به سوي خود ويران گري پيش مي روند، نمايان گر از هم فروپاشي دوستي و رفاقت شان است.

«الکس» (مگره گور)، «ديويد» (اکلستن) و «جوليت» (فاکس)، در يک آپارتمان مشترک در ادينبرگ زندگي مي کنند. آنان براي کمک خرج، مستأجر چهارمي را براي اتاق اضافي آپارتمان مي پذيرند. اما خيلي زود اين مستأجر را که در اثر تزريق مواد مخدر مرده، در اتاقش پيدا مي کنند؛ در حالي که چمداني پر از پول نيز در اتاق است...

یک پزشک انگلیسی به یک رقاص جوان علاقه مند شده و از او دعوت می کند با هم زندگی کنند.او به عنوان دوست و مربی او کار کرده و بوسیله ارتباطاتش آن زن و دوستش با تعدادی از اعضای حزب محافظه کار آشنا می شوند.در نهایت وقتی یک رابطه مخفی آشکار می شود رسوایی بزرگی به بار می آید و...