

«کمدی رمانتیک فانتزی محل کار» حول محور هیمورو کان، نوادگان امروزی زن برفی از فولکلور ژاپنی، و همکار به ظاهر دور، عجیب و غریب و در عین حال مهربانش فویوتسوکی می چرخد. هیمورو کان تمایل دارد اشیاء مجاور را منجمد کند یا در هنگام آشفتگی طوفان برفی را احضار کند، و همچنین اتفاقاً به فویوتسوکی علاقه پنهانی دارد. با این حال، فویوتسوکی تقریباً از هر چیزی در اطراف خود غافل است.


وارد شوید: یکسری از افراد باحال که به نظر میرسند به آن تخطی غیرقابل دسترس رسیدهاند. اما بیایید واقعی باشیم - آنها حقیقت ندارند. آنها فقط یک دسته از دمدمی ها هستند که این کار را انجام داده اند. پس بنشینید، کمی پاپ کورن بردارید و از تماشای چند پسر احمق که سعی می کنند هر روز در تمام طول روز باحال به نظر برسند، لذت ببرید. «Play It Cool, Guys» مجموعهای سرگرمکننده از داستانهایی است که در آن مردانی با قسمتهای مساوی سرد و قسمتهای مساوی به طرز شگفتانگیزی ناهنجار هستند.


وقتی لیدی الیانا کتاب دوست را مشاهده می کند که شاهزاده کریستوفر - که فقط نامزدش است - با یک بانوی نجیب دیگر همکاری می کند، متوجه می شود که شایعات اخیر باید درست باشد. شاهزاده کسی را دارد که واقعاً دوستش دارد، به این معنی که لغو نامزدی آنها اجتناب ناپذیر است و به سرعت نزدیک می شود. چیزی که او متوجه نمی شود این است که این فقط یک موج سطحی است - یکی از بسیاری از مواردی که حقیقت در آن عمیق است، در توطئه ای فراتر از تصور او!

یوتا اوکوتسو از زمانی که دوست دوران کودکیاش ریکا در یک تصادف رانندگی درگذشت ، تسخیر شده و روحش در او ماندگار شد. اما روح او آنطور که دختر نازنین یوتا زمانی می شناخت ظاهر نمی شود. در عوض، او به عنوان یک موجود هیولایی و قدرتمند ظاهر می شود که به شدت از او محافظت می کند...


گرچه برای خوشمشربی و دستاوردهای علمیش مورد تحسین قرار میگرفت، دانشآموز دبیرستانی کیوکو هوری وجه دیگهای از خودش رو پنهان میکرد. با والدینی که اغلب برای کار از خونه دورن، هوری مجبوره از برادر کوچکترش مراقبت کنه و کارای خونه رو انجام بده، براش هیچ فرصتی برای معاشرت جدا از مدرسه باقی نذاشته بودن. در همون حال، ایزومی میامورا به عنوان یه اوتاکوی عینکی متفکر دیده میشه، هرچند در واقعیت اون یه آدم مهربونه که توی درس خوندن بیعرضه است. به علاوه اون نه تا پرسینگ مخفی پشت موهای بلندش و یه تتو در امتداد کمر و شونه چپش داره. خیلی اتفاقی، هوری و میامورا به همدیگه برخورد کردن...


داستان این انیمه در مورد پسر جوانی به اسم یوجی ایتادوری است که به خاطر نجات جان دوست خود ، انگشت یک دیو شیطانی ، که دارای طلسمی منحوس است را بلعیده و به این ترتیب نفرین وارد روح او میشود. اکنون او برای اینکه بتواند این نفرین را از بدن خود خارج کند به باشگاه مخفی جادوگری پیوسته و…


برج خدا حول محور پسری به نام «یورو» جریان داره که بیشتر زندگیش رو درحالی که زیر یک برج بزرگ و مرموز زندانی بوده، به همراه دوست نزدیکش، «ریچیل»، گذرانده. وقتی ریچل وارد برج میشه، یورو هم موفق میشه که درش رو باز کنه و حین این که میخواد دوستش رو پیدا کنه، روی هر طبقه با چالشهای جدیدی رو به رو میشه.