
جان برنان به همراه همسرش لارا زندگی بسیار خوب و شادی دارند و خانواده ای خوشبخت به نظر می رسند.تا اینکه لارا به جرم انجام قتل دستگیر می شود و در دادگاه به سه سال زندان محکوم می گردد .در حالی که جان و سایر افراد خانواده به این باور هستند که لارا بیگناه است. خانواده ی او تمام تلاش و کوشش خود را می کنند تا به شکلی بیگناهی او را ثابت کنند اما هیچ فایده ای ندارد و لارا به زندان می افتد.اکنون تنها راه برای جان آن است که به هر شکل ممکن همسر خود را از زندان فراری دهد.او نقشه ای استادانه طرح می کند تا راه را برای فرار همسرش باز کند.

لازنس ودرهولد یک پروفسور است که در دانشگاه تدریس می کند اما حال روحی وی بسیار بهم ریخته است و کاملا در افسردگی سیر می کند ! اما با ورود افراد مختلف به زندگیش که یکی برادر مفت خور ناتنی اش است ! و دیگری شاگرد سابقش به نام جانت که اکنون یک دکتر است و قصد دارد تا استاد سابقش را درمان کند و البته دختر عچیب و غریب پروفسور به نام ونسا که افکار خود را دارد , زندگیش در یک مسیر تازه قرار می گیرد...

کارگاه جان هابز (دنزل واشنگتن) پس از دستگیری یک قاتل زنجیرهای (الیاس کوتیاس) و نظارت بر اعدام او، متوجه میشود روش جنایات او هم چنان اعمال میشود. «هابز» بر حسب تصادف درگیر پروندهٔ یک پلیس که سی سال پیش خودکشی کرده میشود و از طریق دختر او و کتابهایی که مییابد، پی میبرد که فرشتهای سقوط کرده و در جسم انسانها حلول میکند...