

داستان روایت گر فضایی فانتزی و تاریک در شهر توکیو است، موجودات مرموزی به نام "غول" در پی شکار و خوردن انسان ها هستند . و مردمی که بسیار وحشت زده اند، زیرا نمی دانند "غول ها" پشت کدام چهره انسانی مخفی شده اند. "کانکی" یک دانشجوی ساده است که بعد از آشنایی با دختری که علایق مشترکی به خواندن کتاب دارند سرنوشتش برای همیشه تغییر می کند...


«دیگه فقط واسه خودم زندگی میکنم!» تنها چیزی که قویترین قاتل جهان تو زندگیش میدونست، اجرای دستورات بالادستیهاش بود— تا اینکه اونا تصمیم به کشتنش گرفتن. او با افسون یک الهه به زندگی برگشت، به دنیایی مملو از شمشیر و جادو. به او فرصتی اعطا شد تا اینبار زندگیاش را تغیر دهد. اما به همین سادگی هم نیست... او باید یک ابر قهرمان را که قصد نابودی جهان را دارد شکست دهد. بزرگترین قاتل ما که حالا با اسم «لوف تواتا دِ» شناخته میشد، سر قاتل ما بسیار شلوغ بود مخصوصا به دلیل تمام دخترانی که او را احاطه کرده بودند. شاید لوف قاتلی بینظیر بوده، اما چگونه از پس حریفانی با قدرتهای جادویی بر خواهد آمد؟