یک متخصص خودسر برای عشق به شاهزادهای خجالتی، هنر اغواگری را آموزش میدهد تا به دنبال بدست آوردن وارث برای خانوادهاش باشد. اما این طرح به سرعت شکست میخورد و منجر به فضایح و عشق غیرمنتظره میشود...
مارکوس، هنگامی که همسرش را در صانحه ی دلخراش قطار از دست می دهد مجبور است به خانه دختر نوجوان خود، ماتیلد برود. این یک تصادف به نظر می رسید تا اینکه یک ریاضی دان که هم سفر او در قطار بود به همراه دو همکارش حاضر می شوند.