
بعد از گذشت ۲۰۰۰ سال، ارباب شیطان بیرحم تناسخ پیدا کرده! اما بهنظر میرسه استعدادی برای پرورش کاندیداهای ارباب شیطان شدن ندارد! ارباب شیطان، "آرنوس" خسته از دورهای طولانی از جنگهای بیپایان و داشتن توانایی از بین بردن انسانها، المنتالها و خدایان آرزوی دنیایی صلحآمیز را داشت. پس تصمیم گرفت به آینده تناسخ کند. اما چیزی که در انتظارش بود دنیایی بسیار صلحآمیز بود که در آن نوادگانش بهخاطر کمبود قدرتهای جادویی، ضعیف شده بودند.


این سریال داستان پسر باهوش و خوش قلبی به نام تانجیرو کامادو می باشد که پدرش را از دست داده و مجبور می شود که از طریق فروش زغال چوب خرج خود و خانواده اش را در بیاورد. یک روز که تانجیرو برای کار به شهر مجاور می رود، تصمیم می گیرد تا شب را در محلی بگذراند زیرا شایعات مختلفی درباره وجود اهریمن های کوهستان شنیده بود. اما روز بعد، هنگام بازگشت به خانه، تانجیرو متوجه می شود که شیاطین به خانواده اش حمله کرده و تنها خواهر کوچکش زنده مانده است، اما دختر بیچاره تبدیل به یک اهریمن شده بود. تانجیرو برای انتقام از اهریمن ها و برگرداندن خواهرش به یک انسان، به یک شکارچی و قاتل اهریمن تبدیل میشود...


وقتی یه تراژدی خونوادگی زندگیش رو زیر و رو میکنه، تورو هوندای دبیرستانی ۱۶ ساله مجبور میشه زندگیش رو به دست بگیره و بره... به یه چادر! بدبختانه خونه جدیدش رو توی یه ملک شخصی متعلق یه قبیله مرموز به اسم سوما سر هم میکنه و خیلی طول نمیکشه که مالکین راز اون رو میفهمن. ولی تورو خیلی زود میفهمه که اون خانواده بهش پیشنهاد سرپرستی دادن و سوماها هم رازهای خودشون رو دارن...


میوکی شیروگانه که به خاطر این که بالاترین نمرات کشور رو داشته یه نابغه به حساب میاد، رئیس شورای دانش آموزی آکادمی شوچین میشه و در کنار معاون زیبا و ثروتمند، کاگویا شینومیا کار میکنه. دانش آموزای اطرافشون بهشون میگن که در کنار همدیگه به یه زوج رومانتیک خیلی خوب تبدیل میشن. با این حال، حقیقت اینه که بعد از این که مدت زیادی رو با هم گذروندن، واقعا به هم احساساتی پیدا کردن: ولی هیچکدومشون حاضر نمیشه اعتراف کنه. ولی چون پای غرورشون وسطه جفتشون هدفشون اینه که از زبون همدیگه احساساتشون رو بیرون بکشن. حالا مبارزه عاشقانه ـشون شروع میشه!


فویوزورا کوگاراشی توانایی ماوراء طبیعی دیدن را دارد و از زمان بچگی توسط ارواح تسخیر شده بود. این باعث دردسرهای زیادی در زندگی او شده بود، ولی او یاد گرفت تا دربرابر این ارواح شیطانی بجنگد. متاسفانه، او بسیار فقیر و آواره است و آرزوی داشتن زندگی دبیرستانی شادتر و معمولی تری دارد. در جستجویش برای خانه، به مسافرخانهای ارزان به اسم یوراگی مانور برخورد که...


زندگی کازوما ساتو یه هیکیکوموری که عاشق بازی هاست به خاطر یک تصادف به پایان می رسد . باید اینطور می شد ولی وقتی بیدار شد یه دختر زیبا که به خودش می گفت الهه در برابرش بود. که بهش میگه هی، من برات یه چیز خوب دارم. می خوای بری به دنیای دیگه؟ فقط یه چیز می تونی با خودت ببری. پس تو رو می برم. از اینجا به بعد ماجراجویی بزرگ سرکوب کردن شاه شیطانی برای کازوما شروع می شه. یا حداقل شاید باید اینطور می شد ولی ماجرا با مسئله ی پیدا کردن غذا، لباس و سرپناه شروع می شه! با وجودی که کازوما می خواهد در آرامش زندگی کند الهه مرتب دردسر درست می کنه و بالاخره اونا توجه ارتش شاه شیطانی رو جلب می کنن!