
ژاپن. «يوکو» (ماکي)، مددکار اجتماعي، به عيادت «اما» (زابريسکي) زن بيمار و بستري امريکايي مي رود اما موجودي شبح گونه به او حمله مي کند. «کارن» (گلار)، دانشجوي مبادله اي امريکايي که با محبوبش، «داگ» (بر) در توکيو زندگي مي کند، قرار مي شود که جاي «يوکو» را بگيرد. اما پس از مدتي «کارن» متوجه مي شود که خانه ي «اما» را اشباحي خطرناک اشغال کرده اند...


سریال تلویزیونی امریکایی است که داستان بازماندگان یک سقوط هواپیما در جزیرهای در مناطق گرمسیری مدار راس السرطان را بازگو میکند که پس از صحبتهای سرمهماندار در پرواز بین سیدنی- لس آنجلس در جایی در اقیانوس ارام سقوط میکند. هر قسمت سریال، شامل زندگی هر کدام از بازماندگان در جزیره و قسمتی از زندگی گذشتهٔ او میباشد …

در سال ۲۰۵۴ در واشینگتون دی سی ، جان اندرتون کارآگاه پلیس در بخش پیش جنایت فعالیت می کند. این بخش که قاتلان را قبل از ارتکاب جرم شناسایی و دستگیر می کند، کار خود را براساس سه عامل فراشناختی پیش آگاهی انجام می دهد که باعث می شود پیش بینی ها درباره وقایع آینده دقیق و بدون اشتباه انجام شود. وقتی اندرتون متوجه می شود که به عنوان قاتل آینده کسی که اصلا نمی شناسد معرفی خواهد شده، مجبور می شود از دست همکاران خود فرار کرده و در عین حال هویت قربانی آینده خود را مشخص کند در حالی که فقط ۳۶ ساعت فرصت دارد. او یکی از پیشگوها را می دزدد و کم کم به این نتیجه می رسد که برایش پاپوش دوخته اند. اندرتن در پی جستجوهایش به طرزی اجتناب ناپذیر به همان مکانی کشیده می شود که قرار است قتل در آن اتفاق بیفتد …

دیوید ایمز (تام کروز) دنیا را در دستانش دارد. او هر چه بخواهد دارد: مکیت یک موسسه انتشاراتی ، ثروت فراوان ، زیبایی ، یک خانه خارق عاده در منهتن و یک دوست دختر س +ک به نام جولی (کامرون دیاز). یک روز او دختری به اسم سوفیا (پنه لوپز کروز) را می بیند و ناگهان کشف می کند عشق چیست. بدبختانه رابطه رو به رشد دیوید با سوفیا، حسادت جولی را برمی آنگیزد، ظاهرا او از رابطه در واقع سرسری دیوید با خودش برداشت دیگری کرده، بنابر این دیوید را به گردش با ماشین دعوت می کند، ماشین را به جایی می کوبد، خودش می میرد . دیوید نجات می یابد اما صورتش از شکل افتاده و باید ماسکی به چهره بزند تا زخم های صورتش را بپوشاند . این حادثه باعث می شود دید او نسبت به زندگی تغییر کند .

یک سوپر جاسوس خطرناک به اسم «گابریل» ( تراولتا ) مامور می شود تا یک بودجه مخفی دولتی ۶ میلیارد دلاری را که برای مبارزره با قاچاق مواد مخدر هزینه شده از حسابهای کامپیوتری دولت امریکا برداشته و در اختیار یک سناتور قرار دهد. گابریل عملیات خود را با همکاری دوست دخترش «جنیفر» ( بری ) آغاز کرده و برای انجام این سرقت بسراغ یک هکر ماهر کامپیوتری به اسم «استنلی» ( جکمن ) می رود. استنلی پس از سپری کردن دو سال حبس، تازه از زندان آزاد شده و تا آخر عمر اجازه استفاده از کامپیوتر را ندارد. اکنون او باید در طی فقط ۶۰ ثانیه به این حسابها دست یابد .

«فرانک» پسر خانواده «فاولرز» است که به تازگی سال اول دانشگاهش را به پایان رسانده و همراه والدینش زندگی می کند. فرانک با «ناتالی» رابطه دارد، که مادری جوان است که هنوز کاملا از شوهر سابقش، «ریچارد» جدا نشده. وقتی که ریچارد از رابطه میان همسرش و فرانک مطلع می شود، اتفاقاتی غم انگیز به وقوع می پیوندند که خانواده فاولرز را هم درگیر می کنند...