

راس پولدارک تصمیم میگیرد برای اینکه به جرم قاچاق محاکمه نشود، دختر مورد علاقه اش الیزابت را ترک میکند و به ارتش ملحق شود. وقتی ۳ سال بعد به خانه بر میگردد متوجه میشود که پدرش مُرده، خانه بزرگ آنها ویران شده، ثروتشان از دست رفته و معشوقه اش به نامزدی پسر عمویش در آمده است. او در راه برگشت به خانه دختری را از کتک خوردن نجات میدهد و او را به عنوان خدمتکار آشپزخانه استخدام میکند، اما همشهریهایش از برگشتن بچه پولدار شهرشان که قصد پس گرفتن موقعیتش اجتماعیش را دارد زیاد راضی نیستند و همین باعث ایجاد بر خوردهایی بین آنها و راس میشود که عواقب ناخوشایندی را برای وی در پی دارد...

۵ دوست صمیمی که در کودکی عهد بسته بودند در تمامی کلاب های شهر ، مشروبات الکلی مصرف کنند، حالا در بزرگسالی قصد اجرایی کردن عهدشان را دارند اما هنگامی که به آخرین کلاب شهر یعنی " انتهای دنیا " می رسند، دنیا رو به فروپاشی می رود در حالی که این ۵ نفر تنها امید بشر برای نجات پیدا کردن از این فاجعه هستند...