"نیکولاس" جوان و خانواده اش از یک زندگی با آرامش لذت می برند تا اینکه پدر او از دنیا رفته و آنها را بی پول تنها می گذارد.او به همراه خواهر و مادرش به لندن می رود تا از عمویش "رالف" درخواست کمک بکنند اما او قصد دارد خانواده را از هم جدا کرده و از آنها سوءاستفاده کند...
یک پزشک جوان و مشتاق به اسم "رابرت مریوال" خودش را در خدمت یک پادشاه می بیند و اینکه یکی از چاپلوسان عزیز پادشاه را نجات داده است. و از همین فرصت استفاده می کند و جایگاه خودش را حفظ می کند...