

موقع نجات دادن یه غریبه از تصادف ترافیکی کشته شد، یه نیت ۳۴ساله به عنوان رودئوس گریرات توی دنیایی از جادو تولد تازهای پیدا کرد، یک نوزاد تازه متولد شده. با دانش، تجربه و پشیمانیهایی که از زندگی گذشتهش باقی مونده بود، رودئوس قسم خورد زندگی راضیکنندهای رو پیش ببره و اشتباهات گذشتهش رو تکرار نکنه. حالا با مقدار عظیمی از نیروی جادویی به همراه ذهن یک بزرگسال نعمت داده شده، رودئوس به عنوان یه نابغه که توسط والدین جدیدش به وجود اومده، دیده میشه. طولی نکشید که خودشو در حال درس خوندن تحت نظر پدر شمشیرزنش و یه دانشمند به اسم راکسی میگوردیا پیدا کرد، همه برای....


گرچه برای خوشمشربی و دستاوردهای علمیش مورد تحسین قرار میگرفت، دانشآموز دبیرستانی کیوکو هوری وجه دیگهای از خودش رو پنهان میکرد. با والدینی که اغلب برای کار از خونه دورن، هوری مجبوره از برادر کوچکترش مراقبت کنه و کارای خونه رو انجام بده، براش هیچ فرصتی برای معاشرت جدا از مدرسه باقی نذاشته بودن. در همون حال، ایزومی میامورا به عنوان یه اوتاکوی عینکی متفکر دیده میشه، هرچند در واقعیت اون یه آدم مهربونه که توی درس خوندن بیعرضه است. به علاوه اون نه تا پرسینگ مخفی پشت موهای بلندش و یه تتو در امتداد کمر و شونه چپش داره. خیلی اتفاقی، هوری و میامورا به همدیگه برخورد کردن...


یونا پانزده ساله ترجیح می دهد در خانه بماند و با وسواس بازی VRMMO مورد علاقه اش را به انجام هر کار دیگری از جمله رفتن به مدرسه ترجیح دهد. وقتی یک بهروزرسانی عجیب و غریب جدید یک لباس خرس منحصربهفرد با تواناییهای فوقالعاده به او میدهد، یونا پاره میشود: لباس بهطور غیرقابل تحملی زیبا است، اما برای پوشیدن در بازی خجالتآور است. اما پس از آن او ناگهان خود را به دنیای بازی منتقل می کند، با هیولاها و جادوهای واقعی روبرو می شود و لباس خرس تبدیل به بهترین سلاح او می شود!

یونگ هو پس از مرگ پدرش در سن جوانی در یک حادثه وحشتناک، ایمان خود را رها می کند و تصمیم می گیرد که فقط به خودش ایمان داشته باشد. اما پس از چند سال به طور ناگهانی در کف دستش یک علامت مرموز ظاهر میشود. پس از این اتفاق او تنها راه نجات از این مخمصه را دیدار با یک کشیش میداند. اما وقتی که کشیش این علامت را مشاهده میکند، متوجهی خطری بزرگتر و مخوفتر میشود و...


در سال ۱۹۸ دوران خورشیدی در توکیو، آتش نشانی ویژه با پدیده ای به نام احتراق خود بخودی انسان مبارزه می کند، که در آن انسان ها به جهنم های زنده ای تبدیل می شوند که جهنمی خوانده می شوند. برخلاف جهنمی هایی که اولین نسل از موارد احتراق خودبخودی انسان هستند، نسل های بعدی توانایی دستکاری شعله ها را حین نگه داشتن فرم انسانی دارند. شینرا کاساکابه، جوانی که توانایی مشتعل کردن ارادی پاهایش دارد و ردپای شیطان نامیده می شود، به جوخه مبارزه با آتش ۸ ملحق می شود که از دیگر افراد استفاده کننده از شعله ها تشکیل شده و تلاش می کنند تا هر جهنمی که با آن مواجه می شوند را خاموش کنند. فرق های جهنمی را ساخته، شیرا شروع به پرده برداشتن از حقیقت درباره آتش مرموزی می کند که باعث کشته شدن خانواده اش در ۱۲ سال پیش شده.


به دلیل افسانه ای که توسط Tatsuya Uesugi به جا مانده است، دبیرستان آکادمی Meisei به خاطر تیم قوی بیسبال خود مشهور بود. اما با گذشت ۲۶ سال از افتخارات آنها، این تیم نتوانست رکورد خود را حفظ کند و از آن زمان شهرت خود را از دست داده است. دو برادر ناتنی، سوئیچیرو و توما تاچیبانا، با هدف احیای تیم بیسبال آکادمی میسی که زمانی قدرتمند بود و وارد مسابقات قهرمانی ملی بیسبال دبیرستان می شوند. سوئیچیرو و توما سال دوم مدرسه راهنمایی آکادمی میسی هستند. هر دو پسر بازیکنان بیسبال با استعدادی هستند. سوئیچیرو مهارت بسیار خوبی را به عنوان شکارچی و خمیر از خود نشان داده است. توما با وجود داشتن مهارت خارقالعاده در پرتاب، به دلیل خاصی دیگر زمین بازی نمیکند. هنگامی که این دو وارد دبیرستان می شوند، آنها به عنوان یک باتری جفت می شوند و قصد دارند وارد مسابقات قهرمانی بیسبال دبیرستان ملی شوند!


وقتی یه تراژدی خونوادگی زندگیش رو زیر و رو میکنه، تورو هوندای دبیرستانی ۱۶ ساله مجبور میشه زندگیش رو به دست بگیره و بره... به یه چادر! بدبختانه خونه جدیدش رو توی یه ملک شخصی متعلق یه قبیله مرموز به اسم سوما سر هم میکنه و خیلی طول نمیکشه که مالکین راز اون رو میفهمن. ولی تورو خیلی زود میفهمه که اون خانواده بهش پیشنهاد سرپرستی دادن و سوماها هم رازهای خودشون رو دارن...