
سه سال بعد از استعفای ریچارد نیکسون(فرانک لنجلا) ، رئیس جمهور امریکا، وی همچنان ساکت بود و در مورد رسوایی واترگیت حرفی به میان نیاورده بود.(داستان واترگیت از این قرار بود که در جریان رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری در دفتر کمیته ملی حزب دموکرات در هتل واترگیت شهر واشنگتن دی سی، دستگاه استراق سمع کار گذاشته شده بود در تحقیقات مشخص شد که ردپای این جریان به مقامهای کمیته انتخاب مجدد رییس جمهوری باز می گردد )،.تا اینکه نیکسون حاضر شد با یکی از شومن های تلویزیون در یک نشست مطبوعاتی شرکت کند. ولی انتخاب مصاحبه کننده در این نشست توسط نیکسون همه را شگفت زده کرد زیرا او دیوید فارست(شین) را بعنوان مجری برگزید ولی سرانجام این نشست به یک نبرد هوشمندانه در برابر دوربین انجامید …

ريچارد پيمنتل جواني صاحب استعداد سخنوري براي جمع است. اما سرمشق او در اين کار دکتر بن پادرو به او مي گويد که تنها داشتن استعداد سخنوري کافي نيست. بايد صاحب انگيزه و ديدگاهي باشي تا سخنانت معني و ارزش داشته باشد. ريچارد که سرخورده شده، در ارتش ثبت نام کرده و به ويتنام مي رود. مدتي بعد در اثر انفجار خمپاره، شنوايي خود را تا حدود زيادي از دست داده و به وطن بازمي گردد. او اينک يک معلول به حساب مي آيد و به همين خاطر اولياي دانشگاه از پذيرش او شانه خالي مي کنند….

«سالمن وندی» (هاونسوئو) در معادن داغ و سوزان الماس در افریقای جنوبی سنگ بسیار با ارزش و خارق العاده ای را کشف می کند. «دنی آرچر» (دی کاپریو) مزدوری که تخصص اش، فروش به اصطلاح «الماس های خون» است با خبر می شود که «وندی»، الماس را در محلی پنهان کرده که هیچ کس فکرش را هم نمی کند. او از «مدی بوئن» (کانلی) روزنامه نگار امریکایی سرخورده، می خواهد تا در پیدا کردن و به چنگ آوردن آن گنج کمک کند…


اين سريال زندگي يک سري بازيگر نويسنده مخصوصا زندگي رييس نويسندگان يک برنامه تلويزيوني کمدي را به نمايش ميگزارد. داستان از انجا شروع ميشود که با تغيير رييس سازمان زندگي روزمره انها تغيير مي کند و باعث ميشود که زندگي رييس نويسندگان دچار مشکلاتي شود.رييس سازمان که خود ادم بسيار موفقي است سعي دارد تا زندگي کارمندان خود را بهتر کند...

«ویکتور» کشته شده است و «سلن» که تخصص اش کشتن گرگینه هاست و کینه عمیقی از آنها به دل دارد، بهمراه «مایکل» که یک موجود چند نژادی است در فرار از دست خون آشامان هستند. از سوی دیگر تنها فرمانروای خون آشام ها، «مارکوس»، که اکنون از خواب برخواسته و تبدیل به یک هیولای قدرتمند شده و ...