
جک مبری یک افسر عفو مشروط زندان است که تنها چند هفته ای به بازنشستگی اش مانده. از آخرین پرونده های که او باید رسیدگی کند، پرونده جرالد کریسون معروف به استون است که به جرم حریق به عمد به زندان افتاده است. جک در ابتدا تمایل چندانی به آزادی او ندارد اما استون از همسرش لوکتا میخواهد تا رضایت جک را بگیرد. لوکتا خود را به جک نزدیک کرده و تصمیم دارد با او رابطه برقرار کند. تصمیمی که زندگی هر سه نفر را آشفته میکند ...

کارگر بازنشسته ي کارخانجات اتومبيل سازي و کهنه سرباز جنگ کره، «والت کوالسکي» (ايست وود) به تنهايي در محله اي زندگي مي کند که آرام آرام توسط آسيايي – امريکايي ها اشغال شده است. شبي «کوالسکي» نژادپرست، «تائو» (وانگ)، نوجوان آسيايي را که قصد سرقت اتومبيل فورد «گران تورينو» ي او را داشته به دام مي اندازد. خانواده ي «تائو» در عوض مجازات او را مجبور مي کنند که براي «کوالسکي» بيگاري کند و حالا، بر خلاف انتظار، رابطه اي صميمانه ميان «کوالسکي» و «تائو» شکل مي گيرد.