پس از سالهای تعقیب و گریز، معاون دادستان "مارتین فرگوسن" پرونده خوبی علیه "آلبرت مندوزا" آماده کرده است. "مندوزا" در زندان است و دست راست او "جوزپ ریکو" قصد دارد علیه او شهادت بدهد. اما "ریکو" کشته شده و "فرگوسن" مجبور است همه چیز را از نو شروع کند...
"داردو" شخصیتی همانند "رابین هود" به همراه دوستان وفادارش از خرابه ها به عنوان مرکز فرماندهی برای مبارزه و شورش علیه فرمانروای ظالم خود استفاده می کنند...
دو دوست پس از پایان جنگ داخلی از ارتش مرخص شده و به خانه بازمی گردند. یکی از آنها در جنگ دچار آسیبهای روانی شده و رفتارهای خشونت آمیز از خود نشان می دهد در حالیکه دیگری تلاش می کند راهی برای کمک به دوستش پیدا کند...