«گاى» (گرينجر)، قهرمان تنيس، در قطار با مردى به نام «برونو» (واكر) آشنا مى شود كه پيشنهاد عجيبى به او مى دهد : «برونو» همسر «گاى» را بكشد و «گاى» هم در عوض پدر «برونو» را بكشد.
"جو سولیوان" منتظر رهایی از زندان است. او از "ریک" که پنجاه هزار دلار به او بدهکار است درخواست کمک می کند. "ریک" نقشه ای برای فرار او طراحی می کند، اما می داند که او حین فرار دستگیر شده و یا به ضرب گلوله کشته خواهد شد...