پس از مرگ همسرش در شب ازدواجشان،"جودی" تصمیم می گیرد به ارتش بپیوندد. او به مقر ناتو در اروپا منتقل شده و با "هنری" فرانسوی آشنا می شود...
یک مادر و دختر متوجه می‌شوند که شخصیت‌هایشان عوض شده و باید در یک جمعه عجیب زندگی یکدیگر را بگذرانند...
داستان فیلم درباره اتفاقات فاجعه "هیدنبورگ" است که طی آن یک بالون هوایی گرفتار شعله های آتش شد...
در دنیای آینده یک پارک سرگرمی برای اشخاص ثروتمند به وجود آورده است.پارک به مشتریانش راهی برای رسیدن به فانتزیهایشان به وسیله رباتها نشان می دهد.دو مشتری ماجراجویی در غرب وحشی را انتخاب می کنند.اما پس از مشکلی در کامپیوتر آنها با رباتی خطرناک گیر می افتند...
یک برنامه نویس کامپیوتر تصمیم می گیرد یه دزد شود.وقتی او شروع بکار می کند یک بازرس بیمه مچ او را می گیرد.از طرفی او با زنی ملاقات کرده و با او دست به یکی می کند و...
«جک کراب» (هافمن)، پيرمردي ۱۲۱ ساله که ادعا دارد تنها بازمانده ي کشتار ليتل بيگ هورن است، خاطراتش را به ياد مي آورد...
اسپارتا، ميسي سيپي. در شبي گرم، »سام وود« (اوتس)، پليس گشتي، جنازه ي کارخانه داري اهل شمال را مي يابد و سپس در ايستگاه قطار به مرد سياه پوستي مظنون مي شود و او را دستگير مي کند. خيلي زود معلوم مي شود که مرد، »ورجيل تيبز« (پواتيه) خود پليس جنايي و از اهالي فيلادلفيا است. اما »بيل گيلسپي« (استايگر) رئيس پليس جديد شهر مايل نيست که »تيبز« در اين ماجرا دخالت بکند.
همه قهرمانانی که تا به امروز می شناختید رو فراموش کنید. قهرمانان این سریال در جنگ جهانی دوم در زندان های آلمان مشغول جاسوسی و خراب کاری هستند که ...
یک جادوگر جوان به نام سامانتا با یک فانی به نام «دارن» آشنا می‌شود و با او ازدواج می‌کند. او سعی می‌کند که از قدرت‌های جادوییش استفاده نکند و مانند سایر زن‌ها خود کارهایش را انجام دهد. این در حالی است که خانوادهٔ جادوگرش از این وصلت راضی نبوده زیرا دارن جادوگر نیست و مدام در زندگی آن دو دخالت می‌کنند.