
فرانسیس دختر نوجوان هفده سالهای است که در تابستان ۱۹۶۳ برای گردش و مسافرت به همراه خانواده اش به شمال نیویورک میروند. پدرش یک دکتر است و از فرانسیس انتظار دارد که به دانشگاه برود و با یک دکتر ازدواج کند. فرانسیس با یک مربی رقص به نام جانی اشنا میشود. رقاصهای که با جان میرقصد حامله میشود و از کار باز میماند. فرانسیس بدون اگاهی خانواده اش آمادگی خود را برای رقص اعلام میکند تا با اینکار به انها کمک کند. جانی میپذیرد. از آنروز جانی مربی رقص فرانسیس میشود و تمام وقت با او کار میکند. کم کم بین آنها عشقی به وجود میآید. فرانسیس میترسد آنرا با پدرش در میان بگذارد. زیرا به طور قطع پدر حاضر نمیشود دخترش با یک مربی رقص ازدواج کند...

زماني در آينده ي نزديک. سرخ ها به ايالات متحد يورش مي برند و از جمله در يکي از شهرهاي کلرادو کنار يک دبيرستان فرود مي آيند و دانش آموزان و معلمان را دستگير مي کنند. عده اي از دانش آموزان، از جمله «جد اکرت» (سوايزي) و برادرش «مت» (شين)، به سمت کوه ها فرار مي کنند تا گروهي چريکي تشکيل دهند.

تولسای اوکلاهما، اواخر دهه ی ۱۹۶۰. درگیری های دار و دسته های نوجوانان و جوانان، «گریسرها» و «ساک ها»، نتایج غم انگیز و تراژیکی به بار می آورد. شرح فیلم: اثر بلند پروازانه ی دیگری از کوپولا، که با وجود داشتن لحظه ها و صحنه های تأثیرگذار و ماندنی، فیلمی است متوسط. موسیقی کارمینه کوپولا با عظمت است و بازی همه ی بازیگران نوجوان فیلم از هاوئل در نقش اصلی تا تام کروز در یک نقش فرعی فوق العاده است. یک مجموعه ی تلویزیونی (۱۹۹۰) نیز بر مبنای فیلم ساخته می شود.