

داستانِ این سریال مربوط به پزشک زنی با نام مایکلا کوئین است که نقش آن را جین سیمور بازی میکند. مایکلا پس از گرفتن تحصیلات پزشکی در بوستون به دهکدهای در کلورادو میرود و در آنجا به معالجه بیماران میپردازد در همین حین با خانوادهای صمیمی میشود پس از مدتی مادر آن خانواده بر اثر بیماری در معرض مرگ قرار میگیرد و در اواخر عمرش سه فرزندش را به مایکلا می سپارد تا از آنها مراقبت کند.

در اواسط قرن هفدهم، پدر لافورگ، كشيش ژزوئيت فرانسوي براي ترويج مسيحيت ميان سرخپوستان هورون، به همراه مرد جواني به نام "دانيل" و گروه كوچكي از سرخپوستان هورون كه چومينا رياست آن را به عهده دارد، به سوي محل سكونت قبايل هورون رهسپار مي شود. در ميان راه، "چومينا" روياي عجيبي مي بيند كه در آن كلاغ سياهي، چشمان او را از حدقه بيرون مي آورد. سرخپوستان كه از اين رويا وحشت كرده اند و از بهشتي كه پدر لافورگ براي آنها توصيف كرده، دلسرد مي شوند و او را تنها مي گذارند و به راه خود مي روند...

کوین کاستنر در نقش یک سرباز آمریکایی بعد از شرکت در جنگ و نشان دادن شجاعت خود جایی را برای سکونت دور از مردم انتخاب میکند، به مرور زمان با سرخپوستها ارتباط برقرار میکند و عامل این ارتباط هم زنی سفیدپوست است که چند سرخ پوست خشن در زمان کودکی پدر و مادرش را به قتل رساندند و حال وضعیت روانی مناسبی ندارد.