

آئواشی ری، یک کارمند اداری معمولی، در اثر کار زیاد می میرد و دوباره متولد می شود. او در دنیای بازی otome مورد علاقه خود، انقلاب، به عنوان ری تاکر، قهرمان بازی، ظاهر می شود ری علاقه ای به سه مسیر عاشقانه اصلی بازی با شاهزادگان پادشاهی باوئر ندارد. او قلب خود را بر روی کلیر فرانسوا، آنتاگونیست اصلی بازی، می گذارد. با استفاده از دانش خود از وقایع بازی که هنوز اتفاق نیفتاده است، ری سعی می کند به کلیر پایان خوشی بدهد.


«میرای کاکِهاشی» جوان، بعد از وفات والدینش در کنار یکی از خویشاوندانی که رفتار نامناسبی با او دارند زندگی میکند. از آن موقع افسرده شده بود و در شب فارغ التحصیلیش از مدرسه اقدام به خودکشی میکند، اما ناگهان توسط دختری با بالهای سفید نجات پیدا میکند. دخترک خود را به عنوان فرشتهای معرفی میکند که میخواهد شادی را به زندگی او، از طریق اهدای قدرتی عظیم و انتخاب به عنوان یکی از جانشینان خدا اعطا کند. و برای رسیدن به آن منصب باید ۱۲ کاندید را در ۹۹۹ روز شکست دهد.


این سریال داستان پسر باهوش و خوش قلبی به نام تانجیرو کامادو می باشد که پدرش را از دست داده و مجبور می شود که از طریق فروش زغال چوب خرج خود و خانواده اش را در بیاورد. یک روز که تانجیرو برای کار به شهر مجاور می رود، تصمیم می گیرد تا شب را در محلی بگذراند زیرا شایعات مختلفی درباره وجود اهریمن های کوهستان شنیده بود. اما روز بعد، هنگام بازگشت به خانه، تانجیرو متوجه می شود که شیاطین به خانواده اش حمله کرده و تنها خواهر کوچکش زنده مانده است، اما دختر بیچاره تبدیل به یک اهریمن شده بود. تانجیرو برای انتقام از اهریمن ها و برگرداندن خواهرش به یک انسان، به یک شکارچی و قاتل اهریمن تبدیل میشود...


آستر و یونو در بدو تولد در کلیسایی رها شدند و به شکل جدا نشدنی با هم رشد کردند. در روزگار کودکی آنها با یکدیگر عهدی بستند تا بر سر امپراتور جادوگران شدن رقابت کنند. هرچند، وقتی بزرگ شدند تفاوتی بین آنها آشکار شد. یونو نابغه نابغه ای در جادوگری با قدرت و تسلط بالا بود، درحالی که آستر به کلی نمیتوانست از جادو استفاده کند. ولی تلاش میکرد کمبود خود را با تمرین فیزیکی جبران کند. وقتی آنها در سن ۱۵ سالگی گریمورشان را دریافت کردند، یونو کتابی شگفت انگیز با شبدر چهار برگ دریافت کرد (به اکثر مردم شبدر سه برگ میرسد)، درحالی که به آستر هیچ چیز نرسید. هرچند، وقتی یونو در خطر بود حقیقت در مورد قدرت آستر نمایان شد؛ به او یک گریمور با شبدر پنج پر رسید، یک “شبدر سیاه”! اکنون دو دوست پا در عرصه جهان میگذارند، هردو با هدفی یکسان!


میدونید، مردم با حق برابر به این دنیا نمیان! میدوریا ایزوکو از وقتی چهار سالش بود مورد آزار و اذیت همکلاسی هایی قرار می گرفت که قدرتهای فوق العاده داشتند. ایزوکو یک مورد نادر بود که بدون هیچ قدرتی به دنیا اومده بود. تمام این اتفاق ها باعث نشد اون از حرکت کردن به سمت چیزی که آرزوش را داشت دست بکشه، تبدیل شدن به یک قهرمان بزرگ دقیقا مثل مردی که همیشه تو زندگی تحسینش می کرد، ممکنه در اوج ناامیدی در اوج گریه و فریاد از نرسیدن... با کمک کسی که همیشه میخواست مثل اون باشه شانسی برای رسیدن به رویاهاش پیداکنه؟


داستان بر میگردد به شهر آراریو که سیاه چال نامیده می شد.بل کرانیل ماجراجوی تازه کار وتحسین بر انگیزی است که یک جلسه سرنوشت ساز با یک جنس مخالف دارد.روزی در یکی از ماجراجویی هایش توسط یک حیوان که نیمی گاو ونیم دیگرش انسان است مورد حمله قرار میگیردو به مرز نابودی کشیده میشودولی توسط یک ماجراجویه زن چشم زوارینستین نجات پیدا میکند.که در نگاه اول دلباخته این زن میشود و آروزو دارد به ماجراجویی به سطح اون تبدیل بشه...


تو یه زندان تو ژاپن جوتارو کوجوی ۱۷ ساله زندگی می کنه: یه آدم وحشی، مبارز و خلافکار که یه نیروی غیر قابل کنترل تسخیرش کرده! سرتاسر دنیا نیروهای شیطانی در حال بیدار شدنن: “استند”ها، موجودات وحشتناک نامرئی که به حاملاشون قدرتهای بی نظیری می دن.جوجو برای نجات مادرش باید نیروی تاریک وجودش رو مهار کنه و به مصر سفر کنه تا خون آشام صد ساله ای که دنبال خون اعضا خونواده اشه رو شکست بده. ولی این راه رو به این آسونی نمی شه رفت؛ چون دشمنان زیادی قصد دارن در مقابلش ایستادگی کنن .