
"پائولا" تاجر زیبا و موفق چهل ساله ای است. او عمیقا عشق "راجر" شریک پنج ساله اش است. "راجر" مرد جذابی است که او را دوست دارد اما برای از دست دادن آزادی اش بسیار خودخواه است. وقتی "پائولا" با "فیلیپ" وکیل ۲۴ ساله و پسر یکی از مشتریان ثروتمندش آشنا می شود، "فیلیپ" عاشق او می شود، اما...

پلیسی در یک تعقیب و گریز بروی پشت بام های سان فرانسیسکو کشته می شود و باعث مرگ، کارآگاه اسکاتی فرگوسن است. وی از ارتفاع بشدت می ترسد. او که دچار عذاب وجدان شده است از تشکیلات پلیس بیرون می آید و برای آرامش یافتن به محبوبه اش میچ روی می آورد. میج سعی دارد با مراقبت و دلداری اسکاتی را به خود بیاورد. یکی از رفقای دوران دانشکده، اسکاتی را استخدام می کند تا همسرش را که تمایل به خودکشی دارد را تعقیب کند. ولی رفقیق اسکاتی در واقع تصمیم به کشتن زنش را دارد. همسری که اسکاتی دنبال می کند، در حقیقت معشوقه ی رفیق اسکاتی ” مادلن” است. در حالی که اسکاتی و مادلن به سوی یک بازی موش و گربه ی مرگبار کشیده شده اند، اسکاتی سر از پا نشناخته عاشق مادلن می شود.