یک خانواده دوستداشتنی سریلانکایی که به دنبال شروعی تازه در هند هستند، با عشق و مهربانی مسری خود، محلهای بیروح را به جامعهای پر جنب و جوش تبدیل میکنند.
یک راننده از جانبازان سرسخت لرد ویناگار است. در حالی که او فردی به شدت مذهبی است، در زندگی روزمره خود بی وجدان است. یک روز متوجه می شود که دیگر نمی تواند خدای مورد علاقه اش را ببیند...
پیش از استقلال کشور هند، افراد بسیاری از قوم تامیل در جنوب این کشور بعنوان کارگر به مالزی فرستاده شدند. "کابالی" شخصی است که با این ظلم و ستم مبارزه میکند و حتی پس از گذراندن مدت طولانی در زندان او مصمم تر از همیشه برای مبارزه قیام میکند...