
پیرمردی در شهری بزرگ زندگی میکند و از کل جامعه فاصله گرفته است و در تنهایی به سر می برد. خانه ی کوچک او در میان آسمان خراش هایی است که هر روز بلندتر می شوند و اکنون شهرداری میخواهد خانه ی او را تخریب کند و تخلیه کند. اما پیرمرد حاضر نیست خانه اش را به هیچ وجه ترک کند به همین علت با هزاران بادکنک که به خانه اش وصل کرده است به پرواز در می آید تا سفر پر ماجرایی را آغاز کند. اما بر حسب اتفاق پسر شش ساله ی همسایه نیز با او همراه می شود و آنها در سفری به سرزمینی دور افتاده ماجراهای جالبی را تجربه میکنند.

در دنیایی پر از دانشمندان مجنون و اختراعات اهریمنی، ایگور رویایی بزرگ در ذهن دارد و میخواهد در رقابت سالانه علوم اهریمنی پیروز شود….داستان فیلم در مورد ایگور است. او در یک آزمایشگاه کار میکند در زمانی که او زندگی میکند دنیا پر شده است از اختراعاتی مضر و وحشتناک که توسط دانشمندان خبیث انجام شده است و حالا ایگور که دستیار یک دانشمند است اختراعی مهم انجام می دهد تا دنیا را عوض کند …

سفینه محققان فضایی به نام “ابدیت” در یک سیاهچاله فضایی گم میشود و در سیارهای مجهول روی خانه “زارتاگ” فرود میآید. زارتاگ از این سفینه برای اهداف حکومتی خود استفاده کرده و مردم سیاره را آزار میدهد. محققان تصمیم میگیرند تا سفینهای دیگر را برای یافتن آن وارد سیاهچاله کنند…

صدها سال است که انسان ها کره ي زمين را به دليل آلودگي ترک کرده اند و روباتي به نام «والي» هم چنان به کار زباله جمع کردن مشغول است. تا اين که از طرف انسان ها روباتي به نام «ايو» به کره ي زمين فرستاده مي شود تا امکان بازگشت تمدن بشري به زمين را بررسي کند. خيلي زود «ايو» به نتيجه ي مورد نظر دست پيدا مي کند و پس از چندي به سفينه ي فضايي حامل انسان ها برگردانده مي شود. اما «والي» نيز که به «ايو» دل باخته به دنبال او به راه مي افتد...

زو نام دختر بچه ای است که به دلاوری و سلحشوری علاقه زیادی دارد. او در سرزمینی پر از اژدها و موجودات ترسناک عجیب و غریب همراه با عمو و خدمتکارشان زندگی می کند. داستان به این گونه آغاز می شود که زو برای کمک به عموی خود به بیرون از قصر می رود تا شاید بتواند راهی برای مقابله با اژدها پیدا کند اما در جنگلی مخوف گرفتار دو موجود ترسناک می شود. در اینجاست که لیان چو مرد غول پیکر و دوست داشتنی داستان به نجات او می آید ؛ زو، لیان چو و دوستانش را برای آشنایی با عموی خود به قصر می برد و...

هورتون یک فیل خیال باف به صورت اتفاقی صدای فریادی را که درخواست کمک می کرد از یک ذره ی خیلی کوچکی که در هوا معلق بود و به صورت اتفاقی روی گلی نشست که هورتون به خورتوم گرفته بود ، می شنود ! با وجود این که دوستان و اطرافیان هورتون به او شک کرده بودند و فکر میکردند که هورتون عقلش را از دست داده ، هورتون تصمیم می گیرد که به این درخواست کمک جواب منفی ندهد و در پی انجام این کار اتفاقات جالبی برای او به وجود می آید . . .