
ريچارد پيمنتل جواني صاحب استعداد سخنوري براي جمع است. اما سرمشق او در اين کار دکتر بن پادرو به او مي گويد که تنها داشتن استعداد سخنوري کافي نيست. بايد صاحب انگيزه و ديدگاهي باشي تا سخنانت معني و ارزش داشته باشد. ريچارد که سرخورده شده، در ارتش ثبت نام کرده و به ويتنام مي رود. مدتي بعد در اثر انفجار خمپاره، شنوايي خود را تا حدود زيادي از دست داده و به وطن بازمي گردد. او اينک يک معلول به حساب مي آيد و به همين خاطر اولياي دانشگاه از پذيرش او شانه خالي مي کنند….


عده ای از انسانها که تواناییهای ویژه ای دارند به دور هم دیگر جمع میشوند و گروهی را برای مبارزه و جلوگیری از سوء استفاده از این تواناییها تشکیل میدهند، تا آنکه نقاشی به نام آیزاک مندز با استفاده از توانایی ویژه خود آینده را که نابودی دنیا باشد ترسیم میکند و این گروه نیز با عظم راسختری به فعالیتهای خودش ادامه میدهد تا جلوی این نابودی را بگیرد.


ارل (Earl) نام مردی است که در لاتاری مقدار زیادی پول برنده می شود ولی بلیط آن را در یک تصادف از دست می دهد و در بیمارستان به این نتیجه می رسد که بد شانسی او برای کارهایی است که در گذشته انجام داده و تلاش می کند کار های بد خود را جبران کند و از همه کسانی که به آنها آسیب رسانده دلجویی کند و …

این فیلم بر اساس یک داستان واقعی است. داستان زندگی «جیم برادوک» که در دوران پریشانی نیویورک از روی ناچاری برای سروسامان دادن به زندگی خود و رسیدگی به خانواده خویش وارد صحنه بوکس شد. تلاش او بهعنوان مردی فقیر که از پایینترین لایه های اجتماع خود را به سطوح بالا صحنه بوکس رسانده، از او در بین مردم چهره ای محبوب میسازد و او به یک قهرمان ملی تبدیل میشود.