
سه سال بعد از استعفای ریچارد نیکسون(فرانک لنجلا) ، رئیس جمهور امریکا، وی همچنان ساکت بود و در مورد رسوایی واترگیت حرفی به میان نیاورده بود.(داستان واترگیت از این قرار بود که در جریان رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری در دفتر کمیته ملی حزب دموکرات در هتل واترگیت شهر واشنگتن دی سی، دستگاه استراق سمع کار گذاشته شده بود در تحقیقات مشخص شد که ردپای این جریان به مقامهای کمیته انتخاب مجدد رییس جمهوری باز می گردد )،.تا اینکه نیکسون حاضر شد با یکی از شومن های تلویزیون در یک نشست مطبوعاتی شرکت کند. ولی انتخاب مصاحبه کننده در این نشست توسط نیکسون همه را شگفت زده کرد زیرا او دیوید فارست(شین) را بعنوان مجری برگزید ولی سرانجام این نشست به یک نبرد هوشمندانه در برابر دوربین انجامید …

این فیلم بر اساس یک داستان واقعی است. داستان زندگی «جیم برادوک» که در دوران پریشانی نیویورک از روی ناچاری برای سروسامان دادن به زندگی خود و رسیدگی به خانواده خویش وارد صحنه بوکس شد. تلاش او بهعنوان مردی فقیر که از پایینترین لایه های اجتماع خود را به سطوح بالا صحنه بوکس رسانده، از او در بین مردم چهره ای محبوب میسازد و او به یک قهرمان ملی تبدیل میشود.

«گرينچ» (جیم کري) سالها پيش در هوويل به دنيا آمده، اما قيافه ترسناک او و همين طور علاقه بي حد و حسابش به «مارتا مي» (بارانسکي) که ذره اي به «گرينچ» علاقه ندارد باعث شده از آن سرزمين رانده شود. از آن زمان تا کنون، «گرينچ» کينه مردم هوويل را به دل داشته و حالا فرصت انتقام فرا رسيده است...

کانال «ترو تي وي» تلويزيوني کابلي براي فرار از ورشکستگي تصميم مي گيرد بيست و چهار ساعت از زندگي يک آدم معمولي را به روي آنتن بفرستد. سرانجام پس از جست و جو و امتحان بسيار، آدم کم هوشي به نام «اد پکورني» (مکانگي) که به کار فروشندگي در يک فروشگاه نوارهاي ويدئويي مشغول است، انتخاب مي شود...