در تاک شوی معروف و محبوب جیمی کیمل، وی با بازیگران، سیاستمداران، خواننده ها، ورزشکاران و کلیه افراد معروف و سرشناس مصاحبه می کند و بازی ها و برنامه های زیبا و سرگرم کننده ای را تدارک می بیند.
داستان در سال ۱۹۲۹ و در شیکاگو رخ می دهد. دو زن خواننده به جرم قتل نامزدانشان به زندان افتاده اند. در زندان درگیری هایی بر سر چگونگی آزادی از زندان بین این دو نفر اتفاق می افتد که ظرف مدت کوتاهی سوژه اصلی رسانه های گروهی می شوند...
داستان فیلم در مورد یک دختر نوجوان است که بعد از اینکه مادرش به زندان می افتد، سرپرستی چند خانواده مختلف را تجربه می کند...
زنی انگلیسی تصمیم گرفته که خودش را از هر لحاظ تکمیل کند، در حالی که در جستجوی عشق است و از طرفی هم تمام خاطراتش در دفتری ثبت می کند.
چارلی افسر پلیس ساده ای در رود آیلند است که همه مردم او را دست می اندازند. کسی او را جدی نمیگیرد حتا نامزدش تنها پس از ازدواج با او به او خیانت میکند و در حالی که سه پسر حاصل از روابط نامشروع را پیش چارلی میگذارد با مرد کوتوله سیاه پوستی فرار میکند. این اتفاقات موجب نوعی سرخوردگی در چارلی میشود و به مرور زمان شخصیت شیزوفرنی جدید به نام هنکس در وجود او شکل میگیرد. هنکس بر خلاف چارلی شخصیتی شرور از یک پلیس خشن و مردم آزار است. اداره پلیس احساس میکند که چارلی نیاز به مدتی استراحت و سفر دارد از همین رو چارلی را به عنوان اسکورت آیرین به خاطر یک سلسله سوء تفاهمات ارتباطی (با محبوب سابقش)، تا نیویورک اسکورت کند تا در آن‌جا بازجوئی شود...
«بتي سايزمور» (زلوگر) در رستوران کوچکي در يکي از شهرک هاي کانزاس پيشخدمت است. او براي فرار از زندگي پيش پاافتاده اش، هر روز به دنياي يک مجموعه ي آبکي تلويزيوني و قهرمان اصلي محبوبش، «دکتر ديويد راول» (کينير)، پناه مي برد. وقتي شوهرش در جريان يک معامله ي مواد مخدر به قتل مي رسد، «بتي» مي گريزد و به لس آنجلس مي رود. او که به خود قبولانده پرستار است، سرانجام در شهر فرشته ها (لس آنجلس) با دکتر رؤياهايش ملاقات مي کند.
مردی جوان برای اینکه بتواند دارایی های پدربزرگش به ارزش ۱۰۰ میلیون دلار را به ارث ببرد مجبور است دنبال زنی بگردد که حاضر شود با او ازدواج کند...
وقتی یک مادر سرسخت نیویورکی دچار بیماری خطرناکی می شود،مجبور می شود از کار خود استفاء داده و دوست پسر خود را ترک کند تا از خود مراقبت کند.او حقایق بسیاری در مورد مادر و پدر خود که هیچگاه از آنها باخبر نبوده کشف می کند...
جیب بری از وسط به دو نیم بریده می شود. دو پلیس به تنها مظنون ، جیمز ویلند (تیم روت) مشکوکند. بعد از مدتی، نقش ها تغییر می کند...