
لیلی اونز نام دختریه که در کارولینای شمالی زندگی می کنه و خاطرات تلخ مرگ مادرش در سال ۱۹۶۴یک لحظه اونو رها نمی کنه. لیلی برای فرار از تنهایی و رابطه آشفته اش با پدرش به همراه تنها دوستش روزالین، به شهری در کارولینای جنوبی پرواز می کنه. شهری که خاطرات مادرش رو برای اون زنده می کنه لیلی با زندگی در کنار خواهران روزالین که در حال پرورش زنبور عسل هستند آرامش و تسکین زیادی پیدا می کنه و مشکلاتش رو از یاد می بره.

«جوي مک نالي» (کامرون دیاز) کارگزار موفق بورس در شبي که قصد برگزاري جشن تولد دوست پسرش را دارد، از سوي او ترد مي شود. همزمان «جک فول» جوان نيز که در کارگاه نجاري پدرش کار مي کند، به خاطر تنبلي و از زير کار در رفتن اخراج مي شود. . اين دو نفر براي رهايي از دست ناراحتي به دامان الکل پناه مي برند. آنها بعد از آشنايي تصادفي در يک بار، براي فراموش کردن همه چيز به سوي لاس وگاس به راه مي افتند...