"پاتریک" و "لوئیس" که عزادار تنها فرزند خود که به وسیله سگی وحشی کشته شده هستند به شهری دور افتاده نقل مکان می کنند. آنها در مراسمی شرکت می کنند که امکان زندگی سه روزه به همراه دخترشان را می دهد...
الین، شوهر و فرزندانش برای جشن کریسمس به خانه روستایی دور افتاده خواهرش می روند. در آنجا، کودکان توسط یک باکتری آلوده می شوند که آنها را به خشونت تبدیل می کند...
زن و شوهری که برای مرگ فرزندشان عزادار هستند، به یک روستا نقل مکان میکنند. آنها مدتی بعد یک دختر یتیم را به فرزند خواندگی قبول کرده اما با آمدن این دختر، پای آنها با یکسری از رویداد های عجیب و غریب باز می شود...
ریچل و هک دوستان صمیمی و همینطور عاشق یکدیگر هستند، که پس از سال ها تصمیم به ازدواج گرفته اند. در طی مراسم عروسی، ریچل با لوس که گلکاری جشن را بر عهده دارد آشنا می شود و بعد از مدتی درمیابد که او زنی همجنس گراست...
"پارتیک" بچه ای سر راهی در سال ۱۹۷۰ بزرگ شده و شهر خود در ایرلند را ترک می کند. او تلاش می کند تا مادر خود را پیدا کند. او عضو یک گروه موسیقی راک شده و عاشق رهبر گروه می شود...
در گلاسکوی اسکاتلند پدر و مادر پاکستانی قاسم خان تصمیم گرفته اند که او با دختر عمویش جاسمین ازدواج کند اما او عاشق معلم موسیقی خواهرش روزین است.او سفیدپوست و کاتولیک است و این اوضاع را برای خانواده او سخت می کند...