
مانجی یک سامورائیِ ماهر پس از یک مبارزهی افسانهای نفرین به ابدیت میشود. او که از کشته شدن وحشیانه خواهر خود رنج میبرد، میداند که فقط و فقط با مبارزه با شیطان است که میتواند روح خود را آزاد کند. او تصمیم میگیرد که به دختری جوان به نام رین کمک کند تا انتقام خانوادهی خود را از مبارز بی رحمی به اسم آنوتسو بگیرد. این ماموریت مانجی رو به نحوی عوض میکند که وی انتظارش را نداشته..

"تاکاتوشی" یک دانشجوی هنر است که در دانشگاهی واقع در شهر کیوتو مشغول به تحصیل می باشد. او در قطاری که هر روزبرای رفتن به دانشگاه سوارش می شود با دختری به نام "امی فوکوجو" برخورد میکند و در نگاه اول عاشقش می شود. آنها پس از آشنایی، شروع به قرار گذاشتن و سپری کردن روزهای خوشی در کنار هم میکنند، تا اینکه "امی" رازش را برای او فاش میکند...

"نیناکو" به "رن" اعتراف می کند که عاشقش است، اما "رن" دست رد به سینه او می زند، زیرا او یک دوست دختر دارد. آنها با هم عهد می بندند که فقط بعنوان یک دوست کنار هم بمانند. افراد زیادی به "نیناکو" می گویند که دوستش دارند، اما او همه آنها را رد می کند. آیا بخاطر این است که او همچنان دوست دارد با "رن" باشد؟

"می تاچیبانا" همیشه تنهاست و زندگی اش را هر روز با مسخره شدن توسط دوستانش پشت سر می گذارد! ولی یک روز به خاطر یک سوتفاهم با پسری به اسم یاماتو کوروساوا که محبوب ترین پسر مدرسه است، آشنا میشود و از آن روز "یاماتو" خودش را دوست "می" می داند و سعی میکند وقتش را با او بگذراند! تا جایی که "یاماتو" به خاطر حمایت از "می" او را می بوسد و...