
کارولینای شمالی. "روبی" (جونز)، دختر گرداننده یک "کلبه شکار" نزدیک باتلاق است که با "بواک تاکمن" (هستن)، پسر یک خانواده فقیر محلی آشنا میشود. تلاشهای "بواک" برای تهیه سرمایه کسب و کار تازهاش، با مخالفت و کارشکنیهای "جیم جنتری" (مالدن) روبهرو میشود که مرد ثروتمندی است و کل منطقه رازیر نفوذ دارد ...

"جف مک کلود" سوار کاری ماهر پس از مجروح شدن در یکی از اجراهایش پس از سالها غیبت به زادگاهش باز می گردد.او برای کار به یک مزرعه رفته و با "وس" و همسرش "لوئیس" آشنا می شود."وس" رویای داشتن مزرعه ای برای خود را در سر دارد و "جف" ممکن است بتواند به او کمک کند."وس" او را متقاعد می کند تا سوارکاری را به او آموزش دهد و...

«جورج بیلی» که در روز کریسمس قصد خودکشی دارد، توسط یک فرشته نجات داده میشود و آن فرشته به او نشان میدهد كه زندگی اطرافیانش بدون وجود بیلی چقدر بی رمق و یكنواخت میشده است. این طوری است كه در همان روز و شب كریسمس، جورج كه بواسطه مشكلات مالی حاصل از ورشكستگی به فكر خودكشی افتاده است، باردیگر به انسانها دل میبندد و به زندگی بر میگردد...