

آستر و یونو در بدو تولد در کلیسایی رها شدند و به شکل جدا نشدنی با هم رشد کردند. در روزگار کودکی آنها با یکدیگر عهدی بستند تا بر سر امپراتور جادوگران شدن رقابت کنند. هرچند، وقتی بزرگ شدند تفاوتی بین آنها آشکار شد. یونو نابغه نابغه ای در جادوگری با قدرت و تسلط بالا بود، درحالی که آستر به کلی نمیتوانست از جادو استفاده کند. ولی تلاش میکرد کمبود خود را با تمرین فیزیکی جبران کند. وقتی آنها در سن ۱۵ سالگی گریمورشان را دریافت کردند، یونو کتابی شگفت انگیز با شبدر چهار برگ دریافت کرد (به اکثر مردم شبدر سه برگ میرسد)، درحالی که به آستر هیچ چیز نرسید. هرچند، وقتی یونو در خطر بود حقیقت در مورد قدرت آستر نمایان شد؛ به او یک گریمور با شبدر پنج پر رسید، یک “شبدر سیاه”! اکنون دو دوست پا در عرصه جهان میگذارند، هردو با هدفی یکسان!


کادمی خصوصی هیاکائو برنامه آموزشی بسیار عجیبی دارد؛ در این مدرسه داشتن هوش و ذکاوتی که در خواندن کتاب بکار می رود و یا فرز بودن در ورزش و ورزشکار بودن نیست که شما را از دیگران جلو می اندازد، بلکه ثروت خانوادگی دانش آموز، داشتن تواناییِ خواندن دست حریف است که حرف مهمی در پیشی گرفتن دانش آموزان از همدیگر می زند. و چه راهی بهتر از “قمار” برای شکوفا کردن چنین استعدادی؟! در آکادمی هیاکائو برنده مانند یک پادشاه زندگی می کند و بازنده به فلاکت میرسد. و حالا دختری به نام “هیمکو جابامی” با هدف شکست دادن بهترین های این مدرسه پا به آکادمی هیاکائو می گذارد.


کاگیاما شیگئو ملقب به آ.کی.آ اوباش یک رتبه ی هشتمی در استفاده از توانایی های ذهنی و روانی! او از کسایی بود که وقتی بچه بود میتونست قاشق خم کنه و با قدرت ذهنش اشیاء را جا به جا کنه اما کم کم دیگه از قدرت هاش استفاده نکرد چون نمیخواست جلوی دید منفی مردم بیشتر از این قرار بگیره و در حال حاضر تنها چیزی که میخواست دوست شدن با دختری به اسم تسوبومی بود یکی از همکلاسی هاش! با تمام توانی که برای پوشوندن قدرتش از همه گذاشته بود مثل هر روز به زندگی روزمره ی خودش ادامه می داد و سعی می کرد در راه هدفش حرکت کنه!!


میدونید، مردم با حق برابر به این دنیا نمیان! میدوریا ایزوکو از وقتی چهار سالش بود مورد آزار و اذیت همکلاسی هایی قرار می گرفت که قدرتهای فوق العاده داشتند. ایزوکو یک مورد نادر بود که بدون هیچ قدرتی به دنیا اومده بود. تمام این اتفاق ها باعث نشد اون از حرکت کردن به سمت چیزی که آرزوش را داشت دست بکشه، تبدیل شدن به یک قهرمان بزرگ دقیقا مثل مردی که همیشه تو زندگی تحسینش می کرد، ممکنه در اوج ناامیدی در اوج گریه و فریاد از نرسیدن... با کمک کسی که همیشه میخواست مثل اون باشه شانسی برای رسیدن به رویاهاش پیداکنه؟


این داستان درباره ی قدرت های فوق العاده ایه که در زمان بلوغ در درصد کمی از دختران و پسران خودش را نشون میده! Yuu Otosaka یکی از همون افراده که بدون این که بدونه چنین قدرتی داره زندگی نسبتا معمولی خودش را در مدرسه و در کنار دوستانش سپری می کنه تا این که دختری به نام Nao Tomori در برابرش قرار می گیره و قدرت Otosaka را بهش نشون میده و...