
در دوران اوج تبعیض نژادی در آفریقای جنوبی، نگهبان زندان سفیدپوست جوانی به نام "لئون لبوسچنج" در حین مستی با شلیک اسلحه باعث کشته شدن هفت مرد سیاهپوست میشود. او در اوج نا امیدی و ترس از اتهاماتی که جانش را تهدید میکند دست به دامن وکیلی انگلیسی میشود تا پروندهی او را به عهده بگیرد. وکیل سعی دارد ثابت کند اعمال لئون ناشی از آسیبهای روانی محیط کار بی ثبات وی بوده است...


داستان این سریال پیش درآمدی است بر رمان مشهور “جزیره ی گنج” اثر رابرت لوئیس استیونسنون که اقتباسهای سینمایی زیادی از روی آن ساخته شد. ماجرا دو سال قبل از داستان رمان آغاز میشود؛ سال ۱۷۱۵ میلادی است و دوران طلایی دزدان دریایی. مستعمره ی سابق بریتانیا که اکنون جزیره ای بی قانون است، به دست یکی از بدنام ترین ناخدایان دزدان دریایی،ناخدا فلینت، اداره میشود. همزمان با تهدیدهای ناوهای بریتانیای که برای پس گرفتن سرزمینهای خود به آبهای آن مناطق برگشته اند، چهرهی جدیدی از ناخدا فلینت پدیدار میشود. او با النور گاتری، دختر یکی از قدرتمندترین قاچاقچیان متحد میشود تا در کنار یکدیگر غنیمتی بزرگ بدست آورند و با جبران خسارتهای وارده، بقایشان را تضمین کنند...

داستان فیلم آینده ای نه چندان دور را روایت می کند. آینده ای تاریک که در آن آب به مهمترین منبع در زمین تبدیل شده و به ندرت یافت می شود. همه جای جهان را بیابان فرا گرفته است و هرکسی حاضر است به خاطر جرعه ای آب دیگری را به قتل برساند. شخصیت اصلی بازی یعنی "ارنست هولم" به همراه کودکان خود "جرم" و "مری" در این دنیای وحشی در مزرعه ای زندگی میکند و وظیفه دارد ضمن تامین آب خانواده ی خود از آنها محافظت کند...

این فیلم درباره جاسوسی حرفه ای به نام توبین فراست ( دنزل واشینگتن ) است که مدتها از آخرین زمانی که دیده شده گذشته است. اما توبین به تازگی در شهر کپ تاون در آفریقای جنوبی مشاهده شده و سازمان جاسوسی آمریکا هم جاسوسی به نام مت وستون ( رایان رینولدز ) که در منطقه حضور دارد را برای بازجویی از او مامور می کند...