

الیس یک پلیس خشن و خشمگین است که از نقش خود به عنوان یک کارآگاه به واحد دریایی تنزل پیدا کرده است، در حالی که مکس یک کلاهبردار باهوش است که یک زندگی گذرا دارد و از هر کسی که ملاقات می کند کلاهبرداری می کند. هنگامی که مکس دستگیر می شود و در پایان به الیس کمک می کند تا یک جنایت محلی را حل کند، به این دو فرصت داده می شود تا خود را نجات دهند، الیس به کارآگاه باز می گردد و مکس در صورتی که بتوانند به یکدیگر اعتماد کنند و با هم کار کنند، خارج از زندان می ماند.


داستان درباره دو شاهزاده و پیوند عجیب و نامفهوم آنها با یک اِلفِ قاتل را روایت میکند که برای کشتن آنها فرستاده شده است. ما شاهد یک درگیری میان انسان ها و الفها هستیم؛ درگیریای که بعد از مدتی و در همان ابتدای سریال، تبدیل به معضلی بزرگتر میشود. همین موضوع، الفها را متقاعد میکند که یک قاتل به نام رایلا به سراغ این دو شاهزاده بفرستند تا بلکه این دو را به قتل برساند. زمانی که رایلا به سراغ این دو برادر میرود، به جای کشتنِ آنها، تصمیم میگیرد که با آنها متحد شود. زمانی که این سه نفر با یکدیگر متحد شدند، تصمیم گرفتند تا به دنبال راهی بگردند که مردمشان را هم با یکدیگر متحد کنند و صلح را برای سرزمین خود به ارمغان بیاورند.