

میکو یه دانشآموز دبیرستانی عادیـه که بعد از زمانی که شروع به دیدن هیولاهای زشت و وحشتناک میکنه، زندگیش به کلی عوض میشه. با اینکه خیلی وحشت زده شده، اما سعی میکنه که به زندگی روزانهی خودش ادامه بده، اون وانمود میکنه متوجه چیزهای وحشتناکی که اطرافش داره اتفاق میفته، نیست. اون باید این ترس رو تحمل کنه تا خودش و دوستش هانا رو از خطرات حفظ کنه. حتی اگه به معنای روبهرو شدن با وحشتناکترین چیز ممکن باشه. با ترکیب کمدی و وحشت، میروکو-چان داستان دختری رو میگه که سعی میکنه با عادی رفتار کردن، در مقابل موجودات فراطبیعی ایستادگی کنه.


این سریال در خصوص دورهی ای است که انسانها میتوانند ، وسایل کامپیوتری در بدن خود کار بگذارند یا بعد از مرگ مغزهای آنها میتواند در یک ربات زنده بماند. دولت ژاپن نیروی ویژهای متشکل از افسران سابق ارتش و پلیسهای ماهر به نام بخش امنیت عمومی نه به رهبری کاراکتر اصلی این مجموعه یعنی موتوکو کوساناگی ایجاد کرده که با تروریستها مقابله کنند.


ناتانی نائوفومی، اوتاکویی که هیچ ویژگی خاصی نداره در کتابخانه کتابی را پیدا میکند که او را به دنیایی دیگر احضار میکند و به او ماموریت داده میشود که با ملحق شدن به دیگران با امواج فاجعه بجنگد. او با تصوراتی از یک ماجراجویی بزرگ گروه خود را تشکیل میدهد، اما فقط پس از چند روز به او خیانت میشود و همه پول و احترام و مقامش را از دست میدهد. ناتوان از اعتماد دوباره به دیگران، بردهای به نام رافتالیا را به خدمت میگیرد و عازم امواج و دنیا میشود. ولی آیا او واقعا راهی برای تغییر این وضعیت میتواند پیدا کند؟ این داستانیست ماجراجویی فانتزی درباره برخاستن مردی که همه چیزش را از دست داده.


داستان درباره ۷ شوالیه به نام های Seven Deadly Sin یا هفت گناه کبیره است که وظیفه حفاظت از پادشاه رو به عهده دارن. شوالیه های مقدس به اونها تهمت خیانت می زنن و اونا از دربار اخراج میشن. پرنسس الیزابث متوجه میشه که این تهمت یه دروغ بوده و شوالیه های مقدس این نقشه رو کشیدن تا بتونن پدرش رو بکشن و تاج و تخت رو بدست بیارن. ولی دیگه برای هر اقدامی خیلی دیر شده و شوالیه های مقدس نقشه خودشون رو عملی میکنن. حالا پرنسس الیزابت باید دنبال ۷ شوالیه Sin بگرده تا بتونه با کمک اونا تاج و تخت رو پس بگیره. ولی وقتی با اولین شوالیه، Meliodas، مواجه میشه در کمال تعجب می بینه که اون یه پسر بچه است که همراه یه خوک سخنگو یه کافه رو می گردونه و حتی یه شمشیر هم با خودش نداره.