«آنتوان فیشر» یک ملوان سیاهپوست نیروی دریایی می باشد که در محیط کار بشدت پر خاشگر است. او را به یک روانشناس معرفی می کنند تا او را روانکاوی کند. در حین روانکاوی، مشکلات گذشته او برملا می شود...
داگ هفرمن زندگی خوبی دارد. یک زن زیبا به اسم کری، یک تلویزیون بزرگ که با دوستانش برنامههای تلویزیونی رو تماشا میکند. این خوشی ها ادامه دارد تا اینکه پدر کری (پدر زنش) که دیوانه و عصاب خورد است پیش آنها می آیند...