

داستان این سریال در سی سال آینده جریان دارد که استعمار فضا و کوچ کردن به یک سیارهی جدید ، دیگر تبدیل به یک واقعیت انکارناپذیر شده است. حال خانواده رابینسون یکی از گروههایی هستند که مورد آزمایش قرار گرفتهاند. این خانواده از میان افراد زیادی انتخاب شدند تا یک زندگی جدید در یک دنیای بهتر و زیباتر را برای خود درست کنند. شرایط همانگونه که به ظاهر دیده میشود راحت نبوده و هنگامی که این مهاجران قصد دارند به خانهی جدید خود بروند ، در میان راه دچار خطرات و مشکلات زیادی میشوند...

ویروس "تی" که توسط شرکت آمبرلا ساخته شده بود اکنون به سراسر جهان شیوع کرده و موجب تبدیل شدن انسان ها به زامبی، موجودات شیطانی و هیولا شده است. "آلیس" کارمند اسبق این شرکت که هم اکنون یک جنگجوی سرکش است، به دوستانش ملحق شده تا وارد هسته مرکزی شرکت آمبرلا در زیر شهر راکون سیتی شوند و آن را برای همیشه از بین ببرند...


کارآگاه نیک برکات فکر می کرد که برای کار در دایره ی جناییِ پورتلند آمادست , تا اینکه شروع به دیدن چیزهایی کرد که توضیحی براشون نداشت . و بعد از ملاقات با آخرین بازمانده ی خانوادش , نیک به رازی که در پس این وقایع هست پی می بره . نیک مثل بقیه ی آدمها نیست , اون از نوادگانِ نسلی از شکارچی هاست که به اسم “گریم” شناخته می شن. کسانی که مسوول جلوگیری از تکثیر موجوداتِ ماورالطبیعه هستن. و این گونست که داستانِ نیک آغاز می شه , در حالی که در ابتدا نسبت به این جریان بی میله ولی در حالی که مشغول کار بر روی پرونده های جنایی به همراهِ همکارش هست به جریاناتی بر می خوره که باعث می شه با دنیای این موجوداتِ انسان نما ارتباط برقرار کنه ...

دایلان داگ ، مامور سابق پلیس است که اکنون به عنوان کاراگاه خصوصی مشغول به فعالیت است. کار او مبارزه با موجودات فراطبیعی است که برای افراد و مشتریان او ایجاد مزاحمت می کنند. موجوداتی مانند زامبی ها ، خون آشام ها ، مخلوقات عجیب و غریب و ارواح. او با پیراهنی قرمز ، ژاکتی سیاه ، چشمانی مشکی و با شلوار جین آبی ای که به تن دارد به دنبال هیولایی در شاخه ی فرعی رودخانه لوئیزیانا است و…