
«مک لاکلین» (کیج) و «جیمنو» (پنیا) در بین پلیس هایی بودند که پس از حمله به برج های مرکز تجارت جهانی، تلاش کردند مردم را از آن عمارت ها بیرون بکشند. وقتی برج ها فرو ریخت، «مک لاکین» و «جیمنو» هر دو در طبقه ی پنجم بودند و هر دو جزء آخرین آدم هایی بودند که زنده از لابه لای ویرانه های برج ها بیرون کشیده شدند و …

چهار داستان جنایی متفاوت، که در مرکز آنها مردی درشت اندام با چهرهای خشن قرار دارد که به دنبال قاتل معشوقهاش گلدی است، مردی که با پلیس فاسد شهر گناه درگیر میشود و بعد از یک اشتباه وحشتناک تحت تعقیب قرار می گیرد، یک مامور پلیس که جانش را برای محاقظت از یک دختر به خطر می اندازد، و یک قاتل که به دنبال کسب در آمد از راه خودش است.


کارآگاه سابق پلیس آدریان مانک که دچار اختلال و وسواس از قتل همسرش شده و در حال حاضر در مرخصی روانی از اداره پلیس سان فرانسیسکو قرار داره ، توسط دوستان خود و به کمک پرستارش سعی میکنه رئیس سابقشو متقاعد کنه که به او اجازه بده که به اداره پلیس برگرده تا بتونه با استفاده از حافظه قوی و توانایی های شگفت انگیزش پی به ماجرای قتل همسرش ببره و...

یك افسر پلیس كهنه كار به اسم «ویل دورمر» (آل پاچینو)، که بطور تصادفی به همکارش شلیک کرده و باعث مرگ او شده است، برای تحقیق درباره قتل یك دختر نوجوان، به شهر كوچكی در آلاسكا فرستاده می شود. وی در زمانی به آلاسكا می رسد كه ۶ ماه از سال، ۲۴ ساعت هوا روشن است و او نمی تواند بخوابد و در حالیكه از بی خوابی عذاب می كشد وارد بازی روانی موش و گربه ای می شود كه فرد مظنون (رابین ویلیامز) بعد از كشته شدن همكارش برای او ترتیب می دهد.