"دنیل هرش" پزشکی یهودی و "الکس" زنی جوان هر دو درگیر یک مثلث عشقی با "باب الکین" جوان هستند.هر دو آنها ترجیح می دهند با این وضعیت کنار بیایند تا اینکه ریسک از دست دادن "باب" را بکنند.اما آخر هفته ای زمستانی در لندن بسیار متفاوت خواهد بود...
یکی از کارمندان بانک که بر حمل و نقل شمشهای طلا نظارت می کند به همراه یکی از همسایگان عجیبش تصمیم می گیرند دست به سرقت طلا زده و آنها در قالب ماکت برج ایفل به خارج کشور قاچاق کنند...