
"مایک پرچ" کارآگاه خصوصی اهل نیویورک است که در پیدا کردن افراد گمشده تخصص دارد.او پرونده زنی اسرارآمیز را که "گریس" می نامد به عهده می گیرد.او از فراموشی رنج برده و هیچ خاطره ای ندارد.او کابوسی درباره قتل یک پیانیست به دست همسرش "رومان" در اواخر دهه۴۰ می بیند و "چرچ" سعی می کند این ماجرا را حل کند...

«آنتونیو سالیری» معتقد است که موسیقی موتزارت آوایی الهی است. آو آرزو می کرد همچون موتزارت یک موسیقیدان حرفه ای بود تا می توانست با نوشتن آهنگ، خدا را پرستش کند. اما او نمی تواند درک کند که چرا خدا به چنین موجود مبتذلی این استعداد را عطا کرده تا نماینده ی او باشد. حسادت سالیری به دشمنی با خدایی می انجامد که بزرگی اش را با دادن چنان استعدادی به موتزارت به اثبات رسانده بود. سالیری خود را برای گرفتن انتقام آماده می کند...

کارگزار بازيگري به نام «مايکل دورسي» (هافمن) به او مي گويد که به خاطر رفتارش، هيچ کس استخدامش نخواهد کرد. «مايکل» نيز براي اين که ثابت کند کارگزارش اشتباه مي کند، تصميم مي گيرد با پوشيدن لباس زنان و تغيير نامش به «دوروتي مايکلز» نقش مديره ي بيمارستان را در يک مجموعه ي تلويزيوني به عهده بگيرد.