داستان مردی کارگردان که سعی می‌کند شیاطین درون خود را که خلاقیت او را سرکوب می‌کنند، شکست دهد...
سریال داستان جوانی در سال ۱۹۵۰ را به تصویر می کشد که سعی دارد به تنها آرزویش که فعالیت در عرصه استند آپ کمدی است برسد...
دو دوست جوان با وسیله نقلیه‌ای که خودشان ساخته اند، عازم سفری به دور تا دور فرانسه می شوند...
زنی بدلیل رشد یک گل در ریه هایش، از بیماری نادری رنج می برد و...
شهر پسييک در نيوجرزي. »مايک« (دف) در مغازه کرايه ي فيلم (هاي VHS) به نام »لطفا سر کنيد« کار مي کند. در غياب صاحب مغازه (گلاور) دوست »مايک«، »جري« (بلک) ناخواسته باعث پاک شدن تمام فيلم ها مي شود. در اين جا »مايک« و »جري« تصميم مي گيرند براي جلب رضايت مشتريان، به خصوص »خانم فيلويچ« (فارو) خود به بازسازي فيلم هاي پاک شده اقدام کنند.
«استفان میروکس» یک مرد جوان خجالتی است که بعد از مرگ پدرش از مکزیک به پاریس نقل مکان می کند تا نزدیک مادرش باشد. او در آنجا عاشق دختر همسایه اش می شود که «استفانی» نام دارد. به دست آوردن این دختر برای او کار بسیار دشواری است، همین امر باعث میشود او برای فرار از مشکلاتش به دنیای رویاهایش پناه ببرد...