
پاريس، قرن هفدهم. «سيرانو دوبرژراک» (دوپارديو)، شاعر و فيلسوفي است که دماغ بسيار بزرگي دارد و به همين دليل نمي تواند علاقه اش را به دختر عمويش، «روکسان» (بروشه) ابراز کند.«کريستيان» (پرز) هم که به «روکسان»علاقه دارد، از «سيرانو» مي خواهد تا از طرف او براي «روکسان» نامه هايي عاشقانه بنويسد...

پرووانس ، دهه ی ۱۹۲۰٫ «اوگولن سوبیران» (اوتوی) ، از خدمت نظام به روستای زادگاهش بر می گردد و با تنها قوم و خویشش ، «عمو سزار» معروف به «لو پاپت» (مونتان) نقشه هایی برای کسب و کار پر رونق پرورش گل می پرورانند. آنان برای تأمین آب به چشمه ای نیاز دارند که متعلق به «پیک – بوفیگ» (شامپل) است که خیال فروختنش را ندارد …

«برنار کودری» (دوپاردیو) با همسرش «آرلتی» (باومگارتنر) و فرزندشان، در دهکده ای نزدیک گرنوبل زندگی می کند. او هیچ گاه درباره ی رابطه اش درزمان پیش از ازدواج، با زنی به نام «ماتیلد» (آردان) چیزی به «آرلتی» نگفته است. تا این که «ماتیلد» با همسرش «فیلیپ بوشار» (گارسن) درهمسایگی آنان ساکن می شوند...