
در آخرين روزهاي جنگ جهاني دوم، «ژنرال داگلاس مک آرتور» تصميم گرفت به قولي که در سال ۱۹۴۲ داده بود، وفا کند و دوباره پس از عقب نشيني اجباري از فيليپين، به آن جا برگردد. بيش از پانصد سرباز امريکايي در اردوگاهي در فيليپين اسير ژاپني ها بودند و با آنان رفتاري بي رحمانه صورت مي گرفت و «مک آرتور» مي خواست مطمئن شود که اين سربازها صحيح و سالم به کشورشان باز مي گردند.

طي يکي از تمرين هاي نظامي معمولي در پاناما، توفاني در مي گيرد و چهارتن از افراد «سرگرد نيتان وست»، رهبر يک گروه کاماندويي ويژه ي امريکايي، مي ميرند و خودش نيز ظاهرا ناپديد مي شود. براي کشف واقعيت اين ماجرا از مأمور تحقيق دادستاني، «تام هاردي» کمک خواسته مي شود و او پس از بررسي اعلام مي کند که هر چهار سرباز به قتل رسيده اند و «وست» نيز به تلافي کشته شده است...

«آرون هالام» (دل تورو) يکي از قابل ترين مأموران ارتش امريکا، سال ها پس از سوء قصد موفقش به جان يکي از جنگ سالاران صرب در «کوسوو»ي اواخر دهه ي ۱۹۹۰ گرفتار خاطرات وحشتناکي از ويراني و مرگ است. او که به جنگل هاي شمال غرب امريکا پناه برد، شکارچياني را که قدم در قلمرويش گذاشته اند، مي کشد. مأموران FBI نيز براي دستگيري او چاره اي نمي بينند جز اين که از استاد سابقش، «ل.ت. بانم» (جونز) کمک بگيرند...