

در جزیره زیبای پرنس ادوارد در کانادا، یتیمی به نام آن شرلی به اشتباه به گرین گیبلز، خانه متیو و ماریلا کاتبرت فرستاده می شود. آنها تصمیم می گیرند به هر حال او را به فرزندی قبول کنند، زیرا آن دوستی، عشق و خوشبختی را در خانه جدید خود می یابد. برای داستان دختری پاک دل و تخیلی که بزرگ می شود، به دانشگاه می رود و زنی تغییر یافته به خانه بازمی گردد، همراه باشید.


مائومائو با پدر داروسازش زندگی آرامی داشت. تا اینکه یک روز به عنوان یک خدمتکار پست به کاخ امپراتور فروخته شد. اما او برای زندگی مطیعانه در میان سلطنتها ساخته نشده بود. بنابراین وقتی وارثان امپراتوری بیمار میشدند، او تصمیم گرفت که وارد عمل شود و درمانی پیدا کند! این کار او چشم جینشی، یک مقام زیباروی کاخ را به خود جلب کرد که او را ترفیع داد. حالا او در حال ساختن نام خود با حل کردن رازهای پزشکی است!


ویروس مَردکُش: یک ویروس مرگبار که ۹۹.۹% مردهای زمین رو از بین برده. میزوهارا ریتو در طول ۵ سال گذشته در خواب کرایوژنیکی بوده و تاچیبانا اریسا، دختر رویاهاش، رو تنها گذاشته. وقتی ریتو از خواب سرماییش بیدار میشه وارد یک دنیای عجیب از لحاظ جنسی میشه که توش خودش به عنوان باارزشترین منبع سیاره به حساب میاد. ریتو و چهار مرد باقیمونده دیگه صاحب ثروت زیادی میشن در ازای یک ماموریت: تا جایی که میتونن برای افزایش جمعیت زمین، زنها رو باردار کنن. در حالی که ریتو فقط میخواد اریسا رو پیدا کنه که ۳ ساله گم شده. آیا ریتو میتونه نگاهش رو به هوسها ببنده و عشق واقعیش رو پیدا کنه؟


پا به دنیایی پر از غارها و چاله هایی عظیم به نام Abyss می گذاریم؛ جایی که غارها مکان هایی اکتشاف نشده هستند، کسی از اینکه یک غار و یا چاله چقدر عمیق می باشد با خبر نیست و گفته می شود که در این غارها موجوداتی اسرار آمیز که برای انسان های امروزی ناشناخته اند زندگی می کنند. در طول نسل های گذران، ماجراجویان بسیاری پا به درون غارها گذاشته، سرگذشت های بسیاری شکل گرفته است و افرادی که شجاعت پا گذاشتن به این مکان ها را پیدا می کنند به نام “غار نوردها” شناخته می شوند. در شهر “اوسو” که در حاشیه منطقه Abyss قرار دارد، بچه ای یتیم به نام “ریکو” زندگی می کند که آرزو دارد همانند مادرش که زمانی غارنورد بوده پا به غارها بگذارد و پرده از راز این مکان های مرموز بردارد. روزی از روزها ریکو با پا گذاشتن به غاری با پسری مواجه می شود … پسری که ظاهراً یک ربات است و …


داستان در سال ۲۱۳۸ اتفاق می افتد ، عصری که در آن بازی های واقعیت مجازی در اوج خود هستند. روزی یک بازی آنلاین محبوب به نام ایگدراسیل را تعطیل می کنند اما شخصیت اصلی داستان “مومونگا” تصمیم میگیرد از بازی خارج نشود. مومونگا به عنوان قوی ترین جادوگر به شکل یه اسکلت در می آید. جهان به عوض شدن ادامه می دهد و شخصیت های غیر بازیکن (NPC) ها دارای احساسات می شوند. مومونگا بدون والدین یا دوستی یا موقعیتی در جامعه ، تلاش می کند تا بر جهان تازه ای که بازی بوده چیره شود.