
داستان این فیلم دربارهی یک خوانندهی ناموفق میباشد که از زندگی ناامیدکنندهاش خسته شده است. او یک روز وقتی از خواب بیدار میشود ، ناگهان همه چیز برایش تغییر میکند. در دنیای موازی که حالا در آن است ، گروه بیلتز هرگز وجود نداشته و او تنها شخصی است که آهنگهای این گروه یا به یاد دارد. پس تصمیم میگیرد از این فرصت نهایت استفاده را ببرد و خودش را مشهور کند. اما…

فیلیپ یک مرد جوان انگلیسی است که متوجه می شود پسر عمویش آمبروز پس از سفر به ایتالیا مُرده است. او نقشه میکشد تا از راشل، همسر زیبا و مرموز پسر عمویش که هم اکنون ناپدید شده، انتقام بگیرد زیرا آن زن را مقصر می داند. اما زمانی که فیلیپ برای اولین بار راشل را ملاقات میکند، کاملاً نظرش عوض می شود و مغلوب جذابیت و زیبایی او می شود...


راس پولدارک تصمیم میگیرد برای اینکه به جرم قاچاق محاکمه نشود، دختر مورد علاقه اش الیزابت را ترک میکند و به ارتش ملحق شود. وقتی ۳ سال بعد به خانه بر میگردد متوجه میشود که پدرش مُرده، خانه بزرگ آنها ویران شده، ثروتشان از دست رفته و معشوقه اش به نامزدی پسر عمویش در آمده است. او در راه برگشت به خانه دختری را از کتک خوردن نجات میدهد و او را به عنوان خدمتکار آشپزخانه استخدام میکند، اما همشهریهایش از برگشتن بچه پولدار شهرشان که قصد پس گرفتن موقعیتش اجتماعیش را دارد زیاد راضی نیستند و همین باعث ایجاد بر خوردهایی بین آنها و راس میشود که عواقب ناخوشایندی را برای وی در پی دارد...


سریال “اندام ها” محصول سال ۲۰۰۷ و شبکه بریتانیایی E۴ می باشد. “تونی استانم” نوجوانی زیبا رو، خوش اندام و خوش بیان است. همه تونی را دوست دارند، مخصوصا دخترها . صمیمی ترین دوست “تونی” “سید جنکینز” کاملا بر عکس تونی ، کم حرف و خجالتی و کم رو است ولی به دوست دختر “تونی” میشل ریچارد سون” علاقه مند است، البته او به همه دختر ها علاقه مند است، ولی رابطه متقابل وجود ندارد.”تونی ” از طرفی عزم آن کرده که دوست خجالتی خود را قبل از رسیدن به ۱۸ سالگی با دختری بخاباند ولی مهمانی ترتیب داده شده، از اولین قدم خود که جور کردن مواد باشد ، طبق نقشه پیش نمی رود و این نوجوانان موذی پشت سر هم خراب کاری های جدیدی به بار می آورند.