
لینا کاپیتان تیم تشویق کنندگان مدرسه ایی در شرق لوس آنجلس برای بردن جام قهرمانی آماده میشود اما در این هنگام مادر لینا دوباره ازدواج میکند و لینا دچار یک افسردگی میشود اما در کنار این افسردگی او مجبور میشود به همراه مادر و پدر جدید خود شهر و مدرسه خود را ترک کند و به محلی جدید برود...

داستان فیلم از یکی از روزهای پایانی فیلم، روز ۴۸۸ شروع می شود و یکباره همه چیز به روز اول بازمی گردد. داستان اصلی از تاریخ ۸ ژانویه هنگامی که تام هانسن (جوزف گوردون لویت) با سامر فین (زو دشانل)، دستیار جدید رئیسش در دفتر دیدار میکند شروع میشود. تام به عنوان یک معمار آموزش دیده، اما به عنوان یک نویسنده در شرکت کارت پستال لس آنجلس کار میکند. پس از یک شب رقص و موسیقی که تام همراه با دوستش مکنزی و سامر سپری میکند، مکنزی در حالی که مست است اذعان می کند که تام به سامر علاقهمند است. سامر و تام شروع به آغاز دوستی میکنند، اما سامر به عشق حقیقی اعتقاد ندارد و به تام میگوید که هیچ وقت نمی خواهد دوست پسر داشته باشد…